بنا به نقلی[1] أبىّ بن خلف[2] در جنگ احد کشته شد. او از سران و بزرگان قریش بود که در مبارزه با اسلام سرآمد بود، در آغاز بعثت، وی به همراه سران مشرکین نزد ابوطالب آمده، و از وی خواستند تا رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از دعوت دست بردارد ولی پس از شنیدن پاسخ منفی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وی ایشان را تحریز نمود تا بر عبادت بتان پای فشاری نمایند[3] (طبرسی، 1415، ج 8 ص 334)
همچنین نقل شده است وی روزی اُبَی و جمعی از مشرکان، نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده، با او محاجه کردند. در این میان اُبی درحالیکه استخوانی پوسیده را با فشار دست خردمیکرد و بر باد میداد، به تندی گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد کرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آری، خداوند این استخوان را زنده خواهد کرد؛ چنانکه تو را هم میمیراند و زنده میکند و به آتش جهنم در میآورد؛ پس از این، آیه[4]: ««اَولَم یَرَالاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِیمٌ مُبین؛ آیا انسان نمیداند که ما او را از نطفهای آفریدیم و ناگاه او دشمنی آشکار است» نازل شد[5] (طبری، بیتا، ج 19 ص 487).
وی همچنین از کسانی است که ابن عباس وی را مجادله کننده در آیات الهی میداند و شأن نزول آیه: «و کانَ الاِنسنُ اَکثَرَ شَیء جَدَلا» را در شأن وی میدانند[6] (طبرسی، 1415، ج 6 ص 357) علاوه بر جدال در آیات الهی در مورد آیاتی که نمیتوانست جدال نماید آنها را به سخره میگرفت؛ چرا که بعضی (على بلنسى، بیتا، ج 2 ص 96)، اُبی را از مصادیق استهزا کنندگان میدانند که آیه: ۹۵ سوره حجر پیرامون آنها نازل شده است: «اِنّا کَفَینکَ المُستَهزِءین»[7]. در نتیجه این جدال و استهزاء خداوند قلب وی را در حجاب از حق قرار میدهد و آیه: «ومِنهُم مَن یَستَمِعُ اِلَیکَ و جَعَلنا عَلی قُلوبِهِم اَکِنَّةً اَن یَفقَهوهُ و فی ءاذانِهِم وقرًا..»[8]، در شأن وی نازل شده است (میبدی، بیتا، ج 3 ص 326)
و در نهایت وی از کسانی است که از مصادیق صد سبیل الهی در قرآن شناخته شده است و سایرین را از گرایش به اسلام باز میداشت و بستر را برای مبارزه با اسلام فراهم ی نمود، این معنا از آیه: ۳۶ سوره انفال: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ...»[9] به دست میدهد چرا که وی در جنگ بدر، تهیه غذای سپاه را به همراه: 12 نفر برعهده داشت و خدا این بذل و بخشش را برای بازداشتن از راه خدا، را مایه حسرت آنان اعلام کرد (قرطبی، 1412، ج 16 ص 254). مصداق دیگری از صد سبیل الهی که از وی نقل شده است درباره «عقبةابنابیمعیط» از دوستان وی است که ارتباط زیادی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داشت، حضرت را به میهمانی دعوت نمود؛ امّا پیامبر دست به غذا نبُردند تا وی شهادت اسلام را بگوید و او نیز چنان کرد، هنگامی که اُبَی ازاین واقعه آگاه شد وی را مجبور کرد مرتد شود و بر روی پیامبر آب دهان اندازد و به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) جسارت نماید (سیوطی، بیتا، ج 6 ص 251)
[1]. بر اساس روایتی دیگر وی بر اثر تنیزه پیامبر کشته شد: « أخرج عبد بن حمید وَابْن جریر وَابْن أبی حَاتِم عَن سعید بن الْمسیب رَضِی الله عَنهُ قَالَ: لما کَانَ یَوْم أحد أَخذ أبی بن خلف یرْکض فرسه حَتَّى دنا من رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم وَاعْترض رجال من الْمُسلمین لأبی بن خلف لیقتلوه فَقَالَ لَهُم رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم استأخروا فاستأخروا فَأخذ رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم حربته فِی یَده فَرمى بهَا أبی بن خلف وَکسر ضلعاً من أضلاعه فَرجع أبی بن خلف إِلَى أَصْحَابه ثقیلاً فاحتملوه حِین ولوا قافلین فطفقوا یَقُولُونَ: لَا بَأْس فَقَالَ أبی حِین قَالُوا لَهُ ذَلِک: وَالله لَو کَانَت بِالنَّاسِ لقتلتهم ألم یقل إِنِّی أَقْتلک إِن شَاءَ الله فَانْطَلق بِهِ أَصْحَابه ینعشونه حَتَّى مَاتَ بِبَعْض الطَّرِیق فدفونه؛ در روز احد، ابی بن خلف شروع به تاختن اسب خود کرد تا اینکه به رسول خدا رسید. عده ای از مردان مسلمان برای کشتن او به سراغ ابی بن خلف رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود که عقب نشینی کنند، پس باز ماندند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله نیزه خود را در دست گرفت و به سوی ابی بن خلف پرتاب کرد و یکی از دنده های او شکست. ابی بن خلف با سنگینی به سوی یاران خود بازگشت پس با او مدارا کردند که برگشتند و گفتند: اشکالی ندارد. ابی بن خلف وقتی به او چنین گفتند، گفت: به خدا اگر در میان مردم بودم، آنها را می کشت. مگر نگفت انشاءالله تو را می کشم. و یارانش ابی با او رفتند تا او را مداوا کنند؟ تا اینکه به نحوی از دنیا رفت، پس او را دفن کردند (سیوطی، بیتا، ج 4 ص 41)
[2]. اُبیبن خلف و برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند که در دشمنی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مسلمانان، گوی سبقت از دیگران میربودند، او از دلیران عرب بود؛ چنانکه عمرو بن عاص در مشاجرهای با عمارة بن ولیدبن مغیره میگوید:من از همه بزرگان بهرهای بردهام، از اُبی دلیری را. امام علی (علیهالسلام) در احتجاج با دانشمندی یهودی، اُبی را از فرعونهایی میشمارد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بهسوی آنان برانگیخته شده است. کینهورزی و دشمنی اُبی با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از ابتدای بعثت آشکار است. وی و گروهی از سران شرک به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار بازایستادن رسولخدا از دعوت به توحید شدند؛
[3]. أنهم خرجوا من مجلسهم الذی کانوا فیه عند أبی طالب وهم یقولون: اثبتوا على عبادة آلهتکم، واصبروا على دینکم،....
[4]. درباره آیات۴ سوره نحل؛ ۶۶ سوره مریم؛ ۱۰ سوره سجده؛ ۴۹ سوره اسراء؛ نیز همین روایت را آوردهاند.
[5]. جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیِّ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِعَظْمٍ حَائِلٍ فَکَسَرَهُ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ کَیْفَ یَبْعَثُ اللَّهُ هَذَا وَهُوَ رَمِیمٌ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَبْعَثُ اللَّهُ هَذَا، وَیُمِیتُکَ ثُمَّ یُدْخِلُکَ جَهَنَّمَ»
[6]. (وکان الانسان أکثر شئ جدلا) * یرید بالإنسان النضر بن الحارث، عن ابن عباس. ویرید أبی بن خلف.
[7]. ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد
[8]. پارهای از آنان به (سخنان) تو گوش فرا میدهند؛ و (لی) بر دلهایشان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم
[9]. وقال ابن عباس: هم المطعمون یوم بدر.
یکی از مهمترین تاثیرات که قصه بر ذهن مخاطب بر جا میگذارد بحث تصویر سازی ذهنی است، تصویر سازی ذهنی به این معنا است که مخاطب پس از شنیدن داستان در ذهن خود به باز سازی صحنههای آن قصه میپردازد، به عبارت دیگر یک تصویر ذهنی در ذهن فرد به نمایندگی از دنیای فیزیکی خارج از آن شخص را تصویر ذهنی گویند، این تجربه در اغلب موارد به طور قـابل توجهی شبیه به تجربه درک بعضی از اشیاء و رویدادها یا صحنهها است امّا ممکن است تصویر سازی ذهنی زمانی رخ دهد که شیء، رویداد یا صحنه توسط حواس درک نشده باشند، به ویژه در تصورات هیپنوگرافی و هنگام بیدار شدن از خواب هیپنوتیزم.
تصویر ذهنی، ادراک سریع، غیرمستقیم است و بر خلاف تصویرهای کالیودوسکوپی که در آن هیچ شی مشخصی وجود ندارد، مشخص است. و دیگر آنکه تصور می شود که تصاویر تصویر ذهنی با وجود ادراکات ممکن است؛ با این حال، در تحقیقات مشخص شده شرکت کنندگان با گیرنده های آسیب دیده گاهی اوقات می توانند تصاویری را ارائه دهند.
تصورات ذهنی گاهی اوقات می تواند اثرات مشابهی ایجاد کند که توسط رفتار یا تجسم تصور میشود. تصاویر ذهنی یا تصاویر می توانند اطلاعاتی از هر منبع ورودی حسی را شامل شوند؛ ممکن است تصاویر شنوایی داشته باشند، تصاویر بویایی و غیره. با این حال، اکثریت تحقیقات فلسفی و علمی در مورد این موضوع بر روی تصویر ذهنی بصری تمرکز کردهاند، به باور درست گمان میشود که، برخی از انواع حیوانات بلکه همه موجودات مانند انسان، قادرند تصاویر ذهنی را تجربه کنند. با توجه به ماهیت بنیادین بی نظیر این پدیده، هیچیک از شواهد نه آن را اثبات و نه علیه آن است هرچند زمینه های فلسفی به خصوص حکمت متعالیه این دیدگاه را تقویت میکند.
فیلسوفانی نظیر جورج برکلی و دیوید هیوم و روانشناسان تجربی اولیه مانند ویلهلم ونت و ویلیام جیمز، نظریاتی را به طور کلی برای تصاویر ذهنی درک کردند. امروزه به طور گسترده ای اعتقاد بر این است تصاویر زیادی به عنوان بازنمایی های ذهنی (یا مدل های ذهنی) عمل می کنند و نقش مهمی در حافظه و تفکر دارند.
ویلیام برانت استفاده علمی از عبارت «تصاویر ذهنی» را به سخنان جان تیندال در سال 1870 میلادی با نام «استفاده علمی از تصور» نسبت میدهد. بعضی از محققان به این نتیجه رسیده اند که که تصاویر ذهنی به یک شکل از نمایش درونی، ذهنی یا عصبی است. در مورد تصاویر hypnagogic و hypnagopompic، دیگران این دیدگاه را رد می کنند که تجربه تصویر ممکن است یکسان باشد یا به طور مستقیم در ذهن و مغز به وجود می آیند.
در سال 2010 میلادی «آی بی ام» برای ثبت یک روش برای استخراج تصاویر ذهنی از چهره های انسانی از مغز انسان اقدام نمود. در این روش با استفاده از یک حلقه بازخورد مبتنی بر اندازه گیری از منطقه چهره fusiform مغز و فعال شدن آن متناسب با درجه تشخیص چهره و این در سال 2015 صادر شد.
به گفته استیون پینکر، تجربیات ما در جهان در ذهن ما به عنوان تصاویر ذهنی ذخیره شده است. سپس این تصاویر ذهنی می تواند با هم در ارتباط باشند و در مقایسه با هم قرار گیرند و می تواند مورد استفاده برای ساخت تصاویر کاملا جدید قرار گیرند. در این دیدگاه، تصاویر ذهنی به ما اجازه می دهند تا نظریه های مفیدی از نحوه کارکرد جهان با شکل دادن توالی های احتمالی تصاویر ذهنی در سر ما ایجاد کنیم بدون این که مستقیما نتیجه آن را تجربه کنیم. این که آیا موجودات دیگر این توانایی را دارد، قابل بحث است.
فرضیه «اکولوژیکی کارکردی» این است که تصاویر ذهنی «بازنمایی های داخلی» هستند که به همان شیوه ای که ادراک واقعی از اشیاء فیزیکی دارند، کار می کنند. به عبارت دیگر، تصویری از یک گاو در هنگام خواندن کلمه گاو به ذهن میرسد، به همان شیوه تفسیر می شود، مگر آنکه فرد قبل از آنها گاو واقعی و خاصی را ببیند.
تحقیق برای تعیین خاصیت عصبی تصاویر ذهنی نشان می دهد که اثر تصویر بصری در منطقه «هفده برادمن» وجود دارد.و تصاویر عملکرد شنیداری در ناحیه پیش فرض و محدوده «چهل بردمن» می باشد. تصاویر شنوایی به طور کلی در سراسر شرکت کنندگان در منطقه «TVA» که اجازه دستکاری تصویر از بالا به پایین، پردازش و ذخیره سازی توابع شنیداری را می دهد رخ می دهد. و همین به قوه خیال آنها کمک میکند.
تصویر سازی ذهنی به دو صورت ممکن است رخ دهد ارادی و تصویر سازی ذهنی غیر ارادی، در تصویر سازی ذهنی ارادی نمونههای معمولی را شامل میشود و شامل تجسم ذهنی است که هنگام خواندن کتاب اتفاق میافتد. نمونه دیگر از تصاویری است که توسط ورزشکاران در طول تمرین یا قبل از مسابقه تصور میشود و هر مرحله ای را که برای رسیدن به هدف خود لازم است، مشخص می کند.
هنگامی که یک موسیقیدان یک آهنگ می شنود، گاهی اوقات می تواند یادداشتهای آهنگ را در سر خود ببیند و همچنین با تمام ویژگی های صدای خود آنها را بشنود. فراخوانی یک تصویر در ذهن ما می تواند یک عمل داوطلبانه باشد، بنابراین می توان آن را در درجه های مختلف کنترل آگاهانه قرار داد.
امّا تصویر سازی غیر ارادی به گونهای است که فرد به طور ناخود آگاه در تصورات خود از تصورهای ذهنی بهره میبرد به عنوان نمونه در هنگام عمل جنسی سوای بخش طبیعی آن که بحث غریزی است یک عمل اکتسابی است فرد با توجه به آموزهایی که از این مساله دارد به تصویر سازی جنسی میپردازد که باعث میشود امور خاصی وی را تحریک نماید بدون آنکه خود وی متوجه شود. همینطور در قضاوت و استدلال نیز تصویر سازی ذهنی تاثیر دارد چرا که برای انجام یک قضاوت به تصوارت رجوع میشود و همین تصورات مواد قضیه را تشکیل میدهد.
و هر دو گونه این تصویر سازی ها در فرایند قصه وجود دارد هم تصویر سازی آگاهانه در هنگام شنیدن قصه و هم بعد از آن در مواجه با موارد مشابه و هم تصویر سازی غیر ارادی در هنگام قضاوت ها و استدلالهای ما، پس قصه هم به طور مستقیم و هم غیر مستقیم در تصمیمات ما تاثیر گذار است.
حال اگر به داستان های قرآنی توجه کنیم درمیابیم این قصه ها با بیان مفاهیم خیرو شر و خوبی و بدی در قالب قصه ها و همچنین عاقبت افراد شرور و افراد خیر بستر سازی برای فهم این مفاهیم، مصادیق و نتیجه این اعمال پرداخته است و این باعث میشود فرد با این مفاهیم آشنا شده و آنها را در زندگی جریان بخشد حال این تصویر سازی از مفاهمی یاد شده و بسیاری از مفاهیم دیگر که در داستان های قرآنی آمده است به صورت ارادی و غیر ارادی در ذهن مخاطب به وی کمک میکند در تصمیم گیری راه صحیح را بپیماید و با توجه به این مهم میتوان در برنامه ریزیهای تربیتی از این روش بهره برد.
در آیه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، دوست همرازى جز از همکیشان خود مگیرید، که دیگران از هیچ فسادى در حق شما کوتاهى نمىکنند و خواستار رنج و مشقت شمایند. و کینهتوزى از گفتارشان آشکار است و آن کینه که در دل دارند بیشتر است از آنچه به زبان مىآورند. آیات را برایتان آشکار ساختیم، اگر به عقل دریابید». خداوند در این آیه با خبر از غیب یعنی نهان کافران به مومنین هشدار می¬دهد از کینه درونی کافران بیش از آن چیزی است که در ظاهر نشان می¬دهند و این خبر نشانه ای از سوی خداست که از طرف وی برای مومنان آشکار شده است و دستور به تعقل داده شده است زیرا در آیه دو قیاس با استفاده از مواد وحیانی و مشهورات به شرح ذیل ارائه شده است:
قیاس اول
صغری: کافران در دل کینه مومنان را دارند
کبری: کسی که در دل کینه نسبت به کسی که از او کینه دارد خواهان رنج او است
نتیجه: پس کافران در دل خواهان رنج مومنین هستند
قیاس دوم
صغری: کافران در دل کینه مومنان را دارند
کبری: کسی که در دل کینه نسبت به کسی که از او کینه دارد دست به فساد می¬زند
نتیجه: پس کافران نسبت به مومنان دست به فساد می¬زنند.
نتیجه قیاس اول سبب برای نتیجه قیاس دوم یعنی چون کافران خواهان رنج مومنان هستند نسبت به مومنان دست به فساد می¬زنند. این گزاره رابطه بدون وحی قابلیت کشف ندارد زیرا نیاز به علم به غیب و نفس انسان ها دارد و این تنها در حیطه علم الهی است.
قیاس سوم:
صغری: کافران نسبت به مومنان دست به فساد می¬زنند.
کبری: دوستی با کسی که نسبت به انسان دست به فساد می¬زند عقلا قبیح است.
نتیجه: دوستی با کافران عقلا قبیح است.
مفهوم قانون قدمتی به بلندای تاریخ بشری دارد، آنجا که خداوند به آدم میگوید از این درخت ممنوعه نخور چرا که برای تو عواقب جبران ناپذیری دارد، انسان با نخستین قانون آشنا میشود: )وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ( (بقره«2»: آیه 35) این مفهوم به دو صورت برای انسان جلوگر شد، یکی سرشت تغییر ناپذیری که در طبیعت مشاهده میکرد و با این نوع از قوانین تا پیش از پیدایش جوامع آشنا بود؛ واژگانی چون «arta» در فرهنگ اوستائی، «asha» در فرهنگ ودائی و به نحوی «Tao» در فرهنگ دائوئی «Karma» در فرهنگ بودائی، «Samsara» در فرهنگ هندو «Themis» در فرهنگ یونانی و در ادیان ابراهیمی «سنتهای الهی» به این قانون اشاره دارد. در عصر مدرن نیز مفهوم «قانون طبیعی» بر این معنا تا حدودی منطبق است هرچند این دیدگاه با دو تقریر فیزیکالیستی افرادی مانند هابز[1] (1588-1679م) و آتونومیستی اشخاصی مانند کانت[2] (1724-1804م) به طور کامل بر این گونه قوانین مطابقت ندارند.
نوع دیگری از قوانینی که برای انسان پس از شکل گیری جوامع شناخته شد قوانینی بود که برای حفظ و بقای روابط اجتماعی وضع میشدند. نخستین سند موجود از این قوانین به قانون حمورابی مربوط است که در حدود 1750 سال پیش از میلاد به نگارش در آمده است. دیگر مورد از این قوانین فرامین موجود در عهد عتیق است که قدمتی در حدود 700 سال پیش از میلاد مسیح دارد. همزمان با این قوانین قوانینی در ژاپن با نام: «Seventeen-article constitution» وضع شده. در یونان نیز قوانین شفاهی به سورت مکتوب در آمد و با نام: «Draco» شهرت یافت. در رم باستان نیز در حدود سال 449 پیش از میلاد قوانینی با نام: «Twelve Tables» پایه و اساس قوانین این امپراطوری قرار گرفت. در هند حدود سال 300 پیش از میلاد «Arthaśāstra» به دست چاناکیا به رشته تحریر در آمده است؛ در تبت نیز مجموعه قوانین: «bka’ khrims» در حدود 600 میلادی به دستور نخستین پادشاه این سرزمین به نگارش در آمده است.
غرق شدن انسان در قوانین اجتماعی به مرور زمان باعث شد در برخی از جوامع باور به وجود قوانین تکوینی از میان رفته و همه آنچه از قوانین در باور ایشان وجود داشته به صورت روابطی وضعی نمود کرده که قابلیت تغییر داشته و این تفکرات باعث شد تا دیدگاه فکری سوفسطائی شکل بگیرد. به واقع دوری از قوانین تکوینی حاکم بر هستی و غرق شدن در شهر نشینی و روابط و قوانین موضوعه باعث شد تا افرادی به این باور برسند که هر آنچه از قوانین وجود دارد، نسبی است و در نتیج مفهوم عدالت نیز مفهومی نسبی است.
از دیگر سو در برخی از جوامع که غرق در روابط اعتباری نشده و هنوز با پدیدهای طبیعی در ارتباط بودند به علت عدم توانایی تحلیل منطقی روابط حاکم بر پدیدههای هستی به خصوص پیرامون موضوعاتی همچون شر باورهای خرافی به صورت فزایندهای رشد پیدا کرد که این در پرتو جهل انسانها به علت و نظم حاکم میان پدیدها پدیدار شد.
هر دوی این معضلات باعث شد تا بررسی مقولاتی مانند شر و روابط حاکم بر هستی در دستور کار ادیان الهی قرار گیرد، در تمام ادیان الهی به خصوص ادیان ابراهیمی توجه ویژه به این مساله صورت گرفت که به افراد جوامع دو مهم را یاد آور شود؛ نخست آنکه در هستی نه تنها قوانین موضوعه وجود دارد بلکه قوانینی فراتر از قوانین موضوعه وجود دارد و آن قوانین تکوینی خلقت است که نه فقط اعتباری نبوده بلکه قوانینی هستند که تغییر و تحولی در آنها صورت نمیگیرد و در تمام هستی جریان و سریان داشته و تا ابد جریان خواهند داشت و واضع این قوانین خداوند واحدی است که نظم کل هستی را بر قرار کرده است.
دومین موضوعی که در این ادیان به آن پرداخته شد اینکه در تمام وقایع هستی قانونی جریان دارد که بر مبنای حکمت خالق هستی سریان دارد و هیچ پدیدهای بدون علت نیست و اینکه انسان بدون شناخت این قوانین برای پدیدهها علتهای خیالی نتیجه گیری کند، امری ناپسند است. بلکه علت هر فعل و انفعالی برای خالق هستی شناخته شده است و تا آنجا که توانایی انسان در فهم آن وجود داشته باشد به بیان این علل پرداخته شوده است.
این رویه در قرآن مجید به وضوح آشکار است، یعنی خداوند به مبارزه با عقاید خرافی پرداخته است و علت بسیاری از پدیدهها را در این کتاب بازگو کرده است تا مانع از خیالبافی نوع بشر شود و دوم آنکه با افرادی که اصالت منفعت را اصل غالب بر هستی دانستهاند به مبارزه پرداخته و نمایان میکند در هستی قوانینی فراتر از قوانین اعتباری وجود دارد که رفتارها و نتایج رفتارهای انسانها و حتی فراتر، کل هستی را تعیین میکنند و با تکیه بر قوانین دست ساز بشر نمیتوان به موفقیتی حتی ظاهری دست یافت. برخی از این قوانین به تعبیر قرآن «سنتهای الهی» نام برده میشود. اما تعریف سنن الهی چیست؟ برای این مهم بایسته است به معنا شناسی واژه سنت پرداخته شود.