نظریات و دیدگاه ها
مقدمه: در بحث فلسفه در عصر حاضر موضوعاتی که تا پیش از این از بدیهیات یا مقبولات فلسفی شمرده میشد دچار چالش هایی گشت که خود آنها به مسائل بنیادی در عصر حاضر بدل گشته است که فلسفه اسلامی را دچار چالشهای نویی نموده است. از آن دسته موضوعات میتوان به بحث از صدق و کذب گزارها اشاره نمود. در مورد این موضوع نظریات ذیل قابل بررسی است
نظریات:
نظریه مطابقت:
the corre spondence theory of truth
از هنگامه ارسطو به صورت مدون و به نظر به صورت غیر مدون پیش از وی در میان فلاسفه یونان تا به امروز مهم ترین نظریه درباب صدق، نظریه مطابقت بود که همچنان هم در بین بسیاری از اندیشمندان غربی و حکمای اسلامی پذیرفته است. اما این نظریه به سبب بعضی ایرادات در نزد فلاسفه غرب مقبولیت خود را از دست داده است.
نظریه انسجام:
the coherence theory of truth
عقل گرایانی مثل لایب نیتز و برادلی نظریه ای را با عنوان مطرح نمودند که به سبب اشکالات فراوان مورد توجه قرار نگرفت.
نظریه کارکرد گرای:
the pragmatic theory of truth
پس از اشکالات وارده به نظریه انسجام پراگماتیست ها «تئوری پراگماتیستی صدق» را عنوان نمودند که نظریه های کارگفت استین و بازی زبانی ویتگنشتاین از ان دسته است.
این نظریات هم مقبولیت زیادی نیافت.
نظریه زیادگی اظهار صدق:
the redundancy theory of truth
به دلیل چالش های هریک از نظریات مذکور پیرامون صدق و کذب گزاره ها گروهی از اندیشمندان غربی به ویژه رمزی و استراوسون در صدد بر امدند که در پیرامون خود مفاهیم صدق و کذب تحلیل نمایند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که این مفاهیم در زبان فاقد معنا هستند و یا معانی آنها توصیفی نیستند. بلکه معنایی انسایی هستند که معادل «قبول کردن» و «موافق نمودن» است.
به عبارت دیگر آنان با تحلیل مفاهیم صدق و کذب به نظریه های «زیادگی اظهار صدق» و «غیرتوصیفی صدق قائل شدند
هرودوت میگوید: «مادها به شش قبیله تقسیم میشدند: بوسیان، پاراتاکنیان، استروخانیان، ایرانتیان، بودیان و مغها؛ قبل از آن که مادها به قدرت برسند و بر اریکهٔ قدرت بنشینند، در مقابل دولت آشور اتحادیهای از قبایل را تشکیل داده بودند. این اتحادیه از شش قبیله تشکیل میشد که یکی از آنها قبیلهٔ «پارتاکن» بودند که در حوالی اصفهان امروزی زندگی میکردند.
ظاهراً پارتاکنیان از دیگر مادها جدا میزیستند. عدهای به این باورند که واژهٔ «پارتیکن» مرکب از دو کلمهٔ «پارت» + «کان» به معنی مکان یا سرزمین پارتی بوده. گذشته از هرودوت دیگر مؤلفان باستان نیز از «پارتاکنا» یاد میکنند مارکوات صحیحترین اشتقاق را بدست میدهد: «پارا - ایتا - کا» به معنی ناحیهای که توسط رودی شسته شده باشد، مانند رودبار در فارسی کنونی.
ما در اخبار سریانی و عبری گزارشهایی از یورشها و تهاجمات اعراب عراق به جوامع یهودی را مییابیم که از «بابل» و اطراف آن گسترش یافتند تا اینکه از شمال «عانة» در رود فرات فراتر رفتند.
این یورش ها یهودیان را پریشان کرد و آنها این دو سرزمین را به سرزمینی تبدیل کردند که تحت کنترل و فتح آن قرار گرفتند تا اینکه مانند «وادی القری» نزدیک ظهور اسلام شدند.
آنها مجبور شدند سکونتگاه های خود را مستحکم کنند و اطراف آنها را با دیوارها محاصره کنند و برای محافظت از آنها شبانه روز، حتی در روزهای شنبه و تعطیلات یهودیان، نیروهایی تشکیل دهند که قانون یهودی کار در روز شنبه را ممنوع می کرد. خاخام ها به این نیروها اجازه حمل سلاح در روز شنبه را دادند. و تعطیلات به طوری که آنها برای دفاع از آن شهرک ها آماده شوند در هر لحظه که بادیه نشینان به آن حمله کنند، این احتمال وجود دارد که یهودیان را بکشد.
چوپانان یهودی که دام های خود را از سکونتگاه های خود به بیابان یا حومه سکونتگاه های خود می بردند مورد حملات بادیه نشینان قرار گرفتند و احشام آنها را ربودند. زنان و مردان اسیر شدند تا اینکه تعدادی از خاخام ها را دزدیدند و اسیر کردند. بنابراین، جوامع یهودی از بادیه نشینان بسیار می ترسیدند
شهر نهردعة Nehardea در سال 570 گاهشماری سلوکی منطبق با سال 259 میلادی مورد حمله قرار گرفت. چنانکه اخبار یهود می گوید، ارباب قبیله ای عرب به نام «پاپا بر نصر» papa Bar Nasr به آن هجوم آورد و آسیب زیادی به آن وارد کرد و برخی از مکان های آن را ویران کرد و عده ای از خاخام های آن از آنجا به سایر شهرک های یهودی گریختند. گریتز مورخ یهودی معتقد بود که این شاهزاده عرب مهاجم اوتاینا، پادشاه پالمیرا و شوهر ملکه الزوبا است. با این حال، شهرت پادشاهان الحیره در میان اعراب به «النصر»، نزدیکی الحیره به شهر «نهردعه» و ارتباط اعراب آن با جوامع یهودی ما را به این سمت سوق می دهد. فکر کنید مهاجم شاهزاده ای از شاهزادگان «النصر»، پادشاهان الحیره، که متحدان ایرانیان بودند، بوده است.
بنا به نقلی[1] أبىّ بن خلف[2] در جنگ احد کشته شد. او از سران و بزرگان قریش بود که در مبارزه با اسلام سرآمد بود، در آغاز بعثت، وی به همراه سران مشرکین نزد ابوطالب آمده، و از وی خواستند تا رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از دعوت دست بردارد ولی پس از شنیدن پاسخ منفی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وی ایشان را تحریز نمود تا بر عبادت بتان پای فشاری نمایند[3] (طبرسی، 1415، ج 8 ص 334)
همچنین نقل شده است وی روزی اُبَی و جمعی از مشرکان، نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده، با او محاجه کردند. در این میان اُبی درحالیکه استخوانی پوسیده را با فشار دست خردمیکرد و بر باد میداد، به تندی گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد کرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آری، خداوند این استخوان را زنده خواهد کرد؛ چنانکه تو را هم میمیراند و زنده میکند و به آتش جهنم در میآورد؛ پس از این، آیه[4]: ««اَولَم یَرَالاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِیمٌ مُبین؛ آیا انسان نمیداند که ما او را از نطفهای آفریدیم و ناگاه او دشمنی آشکار است» نازل شد[5] (طبری، بیتا، ج 19 ص 487).
وی همچنین از کسانی است که ابن عباس وی را مجادله کننده در آیات الهی میداند و شأن نزول آیه: «و کانَ الاِنسنُ اَکثَرَ شَیء جَدَلا» را در شأن وی میدانند[6] (طبرسی، 1415، ج 6 ص 357) علاوه بر جدال در آیات الهی در مورد آیاتی که نمیتوانست جدال نماید آنها را به سخره میگرفت؛ چرا که بعضی (على بلنسى، بیتا، ج 2 ص 96)، اُبی را از مصادیق استهزا کنندگان میدانند که آیه: ۹۵ سوره حجر پیرامون آنها نازل شده است: «اِنّا کَفَینکَ المُستَهزِءین»[7]. در نتیجه این جدال و استهزاء خداوند قلب وی را در حجاب از حق قرار میدهد و آیه: «ومِنهُم مَن یَستَمِعُ اِلَیکَ و جَعَلنا عَلی قُلوبِهِم اَکِنَّةً اَن یَفقَهوهُ و فی ءاذانِهِم وقرًا..»[8]، در شأن وی نازل شده است (میبدی، بیتا، ج 3 ص 326)
و در نهایت وی از کسانی است که از مصادیق صد سبیل الهی در قرآن شناخته شده است و سایرین را از گرایش به اسلام باز میداشت و بستر را برای مبارزه با اسلام فراهم ی نمود، این معنا از آیه: ۳۶ سوره انفال: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ...»[9] به دست میدهد چرا که وی در جنگ بدر، تهیه غذای سپاه را به همراه: 12 نفر برعهده داشت و خدا این بذل و بخشش را برای بازداشتن از راه خدا، را مایه حسرت آنان اعلام کرد (قرطبی، 1412، ج 16 ص 254). مصداق دیگری از صد سبیل الهی که از وی نقل شده است درباره «عقبةابنابیمعیط» از دوستان وی است که ارتباط زیادی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داشت، حضرت را به میهمانی دعوت نمود؛ امّا پیامبر دست به غذا نبُردند تا وی شهادت اسلام را بگوید و او نیز چنان کرد، هنگامی که اُبَی ازاین واقعه آگاه شد وی را مجبور کرد مرتد شود و بر روی پیامبر آب دهان اندازد و به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) جسارت نماید (سیوطی، بیتا، ج 6 ص 251)
[1]. بر اساس روایتی دیگر وی بر اثر تنیزه پیامبر کشته شد: « أخرج عبد بن حمید وَابْن جریر وَابْن أبی حَاتِم عَن سعید بن الْمسیب رَضِی الله عَنهُ قَالَ: لما کَانَ یَوْم أحد أَخذ أبی بن خلف یرْکض فرسه حَتَّى دنا من رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم وَاعْترض رجال من الْمُسلمین لأبی بن خلف لیقتلوه فَقَالَ لَهُم رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم استأخروا فاستأخروا فَأخذ رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم حربته فِی یَده فَرمى بهَا أبی بن خلف وَکسر ضلعاً من أضلاعه فَرجع أبی بن خلف إِلَى أَصْحَابه ثقیلاً فاحتملوه حِین ولوا قافلین فطفقوا یَقُولُونَ: لَا بَأْس فَقَالَ أبی حِین قَالُوا لَهُ ذَلِک: وَالله لَو کَانَت بِالنَّاسِ لقتلتهم ألم یقل إِنِّی أَقْتلک إِن شَاءَ الله فَانْطَلق بِهِ أَصْحَابه ینعشونه حَتَّى مَاتَ بِبَعْض الطَّرِیق فدفونه؛ در روز احد، ابی بن خلف شروع به تاختن اسب خود کرد تا اینکه به رسول خدا رسید. عده ای از مردان مسلمان برای کشتن او به سراغ ابی بن خلف رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود که عقب نشینی کنند، پس باز ماندند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله نیزه خود را در دست گرفت و به سوی ابی بن خلف پرتاب کرد و یکی از دنده های او شکست. ابی بن خلف با سنگینی به سوی یاران خود بازگشت پس با او مدارا کردند که برگشتند و گفتند: اشکالی ندارد. ابی بن خلف وقتی به او چنین گفتند، گفت: به خدا اگر در میان مردم بودم، آنها را می کشت. مگر نگفت انشاءالله تو را می کشم. و یارانش ابی با او رفتند تا او را مداوا کنند؟ تا اینکه به نحوی از دنیا رفت، پس او را دفن کردند (سیوطی، بیتا، ج 4 ص 41)
[2]. اُبیبن خلف و برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند که در دشمنی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مسلمانان، گوی سبقت از دیگران میربودند، او از دلیران عرب بود؛ چنانکه عمرو بن عاص در مشاجرهای با عمارة بن ولیدبن مغیره میگوید:من از همه بزرگان بهرهای بردهام، از اُبی دلیری را. امام علی (علیهالسلام) در احتجاج با دانشمندی یهودی، اُبی را از فرعونهایی میشمارد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بهسوی آنان برانگیخته شده است. کینهورزی و دشمنی اُبی با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از ابتدای بعثت آشکار است. وی و گروهی از سران شرک به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار بازایستادن رسولخدا از دعوت به توحید شدند؛
[3]. أنهم خرجوا من مجلسهم الذی کانوا فیه عند أبی طالب وهم یقولون: اثبتوا على عبادة آلهتکم، واصبروا على دینکم،....
[4]. درباره آیات۴ سوره نحل؛ ۶۶ سوره مریم؛ ۱۰ سوره سجده؛ ۴۹ سوره اسراء؛ نیز همین روایت را آوردهاند.
[5]. جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیِّ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِعَظْمٍ حَائِلٍ فَکَسَرَهُ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ کَیْفَ یَبْعَثُ اللَّهُ هَذَا وَهُوَ رَمِیمٌ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَبْعَثُ اللَّهُ هَذَا، وَیُمِیتُکَ ثُمَّ یُدْخِلُکَ جَهَنَّمَ»
[6]. (وکان الانسان أکثر شئ جدلا) * یرید بالإنسان النضر بن الحارث، عن ابن عباس. ویرید أبی بن خلف.
[7]. ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد
[8]. پارهای از آنان به (سخنان) تو گوش فرا میدهند؛ و (لی) بر دلهایشان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم
[9]. وقال ابن عباس: هم المطعمون یوم بدر.
مجموعه اعتقادات منسوب به ارواح آزاد برای اولین بار در متنی به نام: Compilatio de novo spiritu که توسط آلبرت کبیر در دهه 1270 گردآوری شد، در مورد گروهی از افراد مورد بررسی در ناحیه سوابین ریس آلمان یافت می شدند نوشته شده است. موضوعاتی که در این اسناد وجود دارد عبارتند از:
خودخداپرستی
به عبارت دیگر، اعتقاد به این که روح کامل و خدا به طور غیرقابل تمایز یکی هستند. این اغلب از طریق زبان عدم تمایز یا نابودی بیان می شد. این عقیده بدعت خواهد بود زیرا تمایز ضروری بین مخلوق سقوط کرده و خالق را تضعیف می کند.
انکار ضرورت مسیح، کلیسا و مقدسات آن برای رستگاری - به طوری که ریاضت و اتکا به روح القدس برای نجات کافی است. آنها معتقد بودند که می توانند مستقیماً با خدا ارتباط برقرار کنند و برای شفاعت نیازی به کلیسای کاتولیک ندارند.
طرد شریعت
منتقدان روح آزاد اعتقادات آنها را به این معنا تفسیر کردند که آنها خود را بالاتر از رفتار اخلاقی کلیسا می دانستند. و دیگر نیازی به شریعت نداشتند آیاتی مانند قلاطیان 5: 18 ("کسانی که توسط روح خدا هدایت یا رهبری می شوند دیگر تحت شریعت نیستند") به عنوان پایه و اساس چنین باورهایی در نظر گرفته شد.
احساسات ضد کلیسا
در اواخر قرن سیزدهم، چنین نگرانیهایی به طور فزایندهای در مورد گروههای مذهبی غیرقانونی مختلف مانند بیگینها و بغاردها که در دهههای قبل به شدت افزایش یافته بودند، اعمال شد. نگرانی در مورد چنین احساساتی سپس در جاهای دیگر، به ویژه در طول دهه 1300، و به ویژه در ایتالیا شروع شد. تا حدی به انگیزه چنین نگرانی هایی، در سال 1308 پاپ کلمنت پنجم یک شورای عمومی را فراخواند، که از اکتبر 1311 تا مه 1312 در وین تشکیل جلسه داد. به ویژه، این شورا باید با گزارش تفتیش عقاید پاریس (1308-1310) در مورد مارگریت بیگینگ را بررسی مینمود، کتاب آینه ارواح نوشته پورته که در فرانسه به خوبی خوانده شده بود، در سال 1310 به عنوان بدعت محکوم شد و پورته در آتش سوزانده شد). در نتیجه شورای وین بود. این باورهای مختلف را با ایده «روح آزاد» مرتبط کرد.