صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

ابوحمزه 7

یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ

بِکَ عَرَفْتُکَ وَأَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَیْکَ وَدَعَوْتَنِى إِلَیْکَ، وَلَوْلا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ

در این فراز به یکی دیگر از شئون ربوبیت الهی توجه داده میشود. 

نخست با ندای «یا رب» مستدعی را به فراخواندن رب خود فرا میخواند سپس به یک نکته معرفتشناسانه اشاره می کند

اگر حرف جر باء در دعا

۱- الصاق باشد

یعنی تنها با فنا فی الله است که میتوان ذات اقدس الهی را شناخت چون الصاق به ذات اقدس الهی با حفظ تشخص فردی ممکن نیست و تنها هنگامی که انسان فانی در او شد میتواند به ذات وی الصاق شود.  در این حالت فرد هیچ نیز قطره ای در دریای او و باید دانست فنا بنا به دیدگاه ابن فارض مراتب فنا را در سه مرحله «محو», «طمس» و «محق» نظم می دهد

درجه أول فناء در افعال یا محو است که در دیدگاه سالک همه مسببات و همه مبادى اثر از مجرد و مادّى و قواى طبیعیه و ارادیه برای وی بى‌اثر است و در واقع عالم امر را درک میکند و مؤثرى غیر از ذات اقدس را به شهود در یابند. 

مرتبه فناء در صفات حق یا طمس است، در این مقام سالک همه صفات و اسماء الهی را که تجلیات و کثرات را مشخص میکند  در این مقام عارف الهى همه را به مقام وحدت و مقام احدیت درک میکند  یعنى همه را از عرش اعلاى تجرد تا مرکز خاک به صورت جلوگاهی شهود نماید که در همه این عوالم را به صفات ذات یعنی علم و قدرت و حیات و رحمت او در میابد.

مقام سوم مقام فناء در کنه ذات است که در این مقام همه اسماء و صفات از صفات لطف همچون رحمن و رحیم و رازق و منعم، و صفات قهر مانند قهار و منتقم را مستهلک در غیب ذات اقدس الهی محق میشود و سالک در مقام کنه ذات أحدیت غیب میشود و هیچگونه تعینى در روح او باقى نیماند. 

پس کسی که این مراتب را طی کرد به شناخت ذات اقدس الهی نائل میشود و در همه این مراتب با حضور در مقام فعل یا صفات یا ذات است که امکان شناخت را برای سالک فرهم می کند به عبارت دیگر الصاق سالک به صورت شهود افعال الهی است که امکان شناخت را برای وی فرهم می کند و به عکس انکه گمان میشود تزکیه نفس سبب حلول تصویر الهی است تزکیه نفس سبب از میان رفتن حجاب های نفسانی شده و اتصال سالک را به ذات اقدس ممکن میسازد  تا جایی که هیچ حجابی از حجاب های نورانی باقی نمیماند. تا جایی که حتی تعینی از خود او باقی نمیماند. 

در اینجاست که سالک به کنه ذات الهی نائل میشود به محق شدن در ذات اقدس

سوالی که در اینجا مطرح ایت اینکه تفاوت سالک در این مقام با حضرات معصومین ع در چیست؟  

در پایخ باید گفت حضرات معصومین وجه الهی هستند از این رو فنا سالک در مقامات مختلف محو واحدیت و طمس احدیت در واقع فنا در مقام حضرات است تا در مقام محق سالک در کنه ذات محو میشود که مقام بساطت محض است که هیچ تعینی وجود ندارد.

ابوحمزه 6

وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَیْکَ وَلَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ، 

این فراز به قرینه مقابله عِدل فراز پیشین است که پیرامون محسنین سخن می گفت. 

در اینجا سخن از مسئین است. 

در اینجا حضرت درصدد است عنوان دارد حتی مسئین نیز در سو رفتار و گستاخی بر خداوند و خشمگین کردن خداوند با استفاده از قدرت خداوند است که اقدام میکنند. 

یعنی به طور مستقل قدرتی ندارند.  چنان که در قران به طور مطلق امده است انتم الفقرا الی الله. و مشخص میکند انسان در هیچیک از شئون زندگی خود چیزی از خود ندارد مگر اراده بر احسان یا اراده بر طغیان. 

در واقع در اینجاست که معنی اختیار و جبر مشخص میشود. 

به صورت جبری انسان هرچه دارد از وجود خداوند است حتی اختیارش.  و با انچه خداوند هر لحظه به او افاضه میکند اختیار میکند که احسان نماید یا طغیان. 

پس نه محسن چیزی از خود ذاتا دارد نه مسئین از خود به صورت ذاتی قدرتی بر طغیان دارند. بله با قدرت الهی است که طغیان را اختیار می کنند.

ابوحمزه 5

لا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنىٰ عَنْ عَوْنِکَ وَرَحْمَتِکَ

بر اساس این فراز از دعا میتوان دریافت عمل صالح نمیتواند به عنوان علت تامه برای نجات انسان در نظر گرفته شود به واقع این فراز نشان میدهد. انسان هرچه قدر هم تلاش کند تلاش وی بدون امداد الهی موجبات نجات وی را فراهم نمیکند و این رابطه از فراز پیشین به دست میدهد که عنوان شد تنها راه نجات در دستان خداوند است.  در اینجا مشخص میشد عمل صالح تنها بسترسازی برای دریافت

1-کمک الهی= در دنیا  

2- رحمت خاص الهی= در عقبی

 را فراهم می کند

ابوحمزه 4

وَمِنْ أَیْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِکَ؟

این فراز نیز عطف به فراز قبلی است 

به واقع ندایی محذوف به قرینه فراز قبل در دل خود دارد با این معنا

ای رب کجا برای من نجات وجود دارد در درحالی‌که فقط به واسطه تو فراهم می‌گردد.  

این فراز و فراز پیشین

دو روی یک سکه اند و ان کمال انسانی است. 

برای کمال نیاز است که انسان

1- به خیرات دست یابد و ان تنها منحصرا در دست خداست

2-از عواقب کارهای نادرست خود در امان بماند و نجات از این کارها نیز تنها در دست خداست. 

پس این دو فراز در واقع تمنای رسیدن به سعادت است به دلالت تضمنی. 

یعنی هر کدام گوشه ای از راه رسیدن به سعادت را طلب می کند و در کنار هم این دو انسان را به سعادت میرساند. 

سوالی که در اینجا مطرح است رابطه میان صفت ناجی بودن خداوند و صفت ربوبیت الهی است. 

همانگونه که گذشت ربوبیت الهی یعنی اصلاح امور مخلوقات برای کمال و صفت ناجی نیز به این صفت بازگشت دارد.  زیرا نجات نیز جبران امور نابسامان خلق است و این جبران نوعی از اصلاح است. 

اما همه اصلاح ها از نوع جبران نیست بلکه برخی از نوع جبران است و برخی از نوع فیض و خیر.

ابوحمزه 3

مِنْ أَیْنَ لِىَ الْخَیْرُ یَا رَبِّ

در این فراز ندای یا رب استفاده شده است که متناسب با تادیب در ابتدای دعا است: الهی لا تادبنی...اما جمله مربوط به ندا و خواسته بعد از ندا بر جمله مادا مقدم شده است و این قضیه این مسئله را مطرح میسازد که چرا این جمله مقدم شده است؟

در پاسخ میتوان عنوان داشت این تقدم برای نشان دادن حصر خیرات در معیت ربوبیت الهی مقدم شده است در این صورت معنای جمله خبری است که در مقام استفهام بیان شده است تا با پرسش ذهن مخاطب را به این مطلب حساس کند و خود را به تجاهل میزند در حالی که با انحصار خیرات به معیت الهی پاسخ پرسش خود را نیز داده است با با استفاده از این آـرایه  شگفتی خود را بیان میکند و میتواند توبیخی باشد برای کسی که از غیر خداوند طلب خیر دارد. در این صورت معنای جمله چنین است: ای رب شگفتا که تنها تو  جایگاه خیر برای من هستی یا ای رب تنها تو جایگاه خیر برای منی و چگونه چنین نمیپندارند برخی دیگر.

اما درباره صفت ربوبیت الهی باید عنوان نمود این صفت از صفات فعل الهی است. البته به زعم من صفتی در خدا وجود ندارد که ذاتی نباشد ولی بنا به مصطلح علم کلام صفاتی که برای فهم آن نیازمند تقابل است صفت فعل الهی اعتبار میشود و این برای فهم بهتر صفات و تقسیم علمی است.

ربوبیت از رب ب مشتق شده است که به معنی اصطلاح امور آمده است و از واژگان کهن به شمار میرود. پس ربوبیت الهی به معنی آن است که خداوند مخلوقات خود را در مسیر حرکت استکمالی خود اصلاح میکند خواه به صورت تکوینی خواه به صورت تشریعی

مسئله دیگری که در این مورد باید بررسی نمود آنکه اصلاح مخلوقات به صورت تشریعی مختص انسان و جن است یا نه؟

این از مباحث نبوت عامه در علم کلام نیز میتواند باشد که نبی تنها شریعت را برای انسان و جن آورده است یا شریعت برای سایر موجودات نیز هست؟ در پاسخ باید عنوان نمود بدون شک مسائل کلی شریعت مثل قبح ظلم که امر عقلانی است برای همه موجودات هستی است و همه به سوی خداوند محضور میشوند: چنان که در آیة ۳۸ از سورة انعام آمده: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ». هر جنبنده‌ای در زمین و هر پرنده‌ای در هوا که به دو بال پرواز می‌کند همگی طایفه‌هایی مانند شما (نوع بشر) هستند. ما در کتاب (آفرینش، بیان) هیچ چیز را فرو گذار نکردیم، آن گاه همه به سوی پروردگار خود محشور می‌شوند و در روایات متعددی هم به رستاخیز حیوانات اشاره شده است از جمله: از ابوذر نقل شده  که می گوید، ما خدمت پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بودیم که در پیش روی ما دو بُز به یکدیگر شاخ زدند، پیامبر اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرمود: می دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: خیر! پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرمود: لیکن خداوند می داند و به زودی در میان آنها داوری خواهد کرد.