مفهوم قانون قدمتی به بلندای تاریخ بشری دارد، آنجا که خداوند به آدم میگوید از این درخت ممنوعه نخور چرا که برای تو عواقب جبران ناپذیری دارد، انسان با نخستین قانون آشنا میشود: )وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ( (بقره«2»: آیه 35) این مفهوم به دو صورت برای انسان جلوگر شد، یکی سرشت تغییر ناپذیری که در طبیعت مشاهده میکرد و با این نوع از قوانین تا پیش از پیدایش جوامع آشنا بود؛ واژگانی چون «arta» در فرهنگ اوستائی، «asha» در فرهنگ ودائی و به نحوی «Tao» در فرهنگ دائوئی «Karma» در فرهنگ بودائی، «Samsara» در فرهنگ هندو «Themis» در فرهنگ یونانی و در ادیان ابراهیمی «سنتهای الهی» به این قانون اشاره دارد. در عصر مدرن نیز مفهوم «قانون طبیعی» بر این معنا تا حدودی منطبق است هرچند این دیدگاه با دو تقریر فیزیکالیستی افرادی مانند هابز[1] (1588-1679م) و آتونومیستی اشخاصی مانند کانت[2] (1724-1804م) به طور کامل بر این گونه قوانین مطابقت ندارند.
نوع دیگری از قوانینی که برای انسان پس از شکل گیری جوامع شناخته شد قوانینی بود که برای حفظ و بقای روابط اجتماعی وضع میشدند. نخستین سند موجود از این قوانین به قانون حمورابی مربوط است که در حدود 1750 سال پیش از میلاد به نگارش در آمده است. دیگر مورد از این قوانین فرامین موجود در عهد عتیق است که قدمتی در حدود 700 سال پیش از میلاد مسیح دارد. همزمان با این قوانین قوانینی در ژاپن با نام: «Seventeen-article constitution» وضع شده. در یونان نیز قوانین شفاهی به سورت مکتوب در آمد و با نام: «Draco» شهرت یافت. در رم باستان نیز در حدود سال 449 پیش از میلاد قوانینی با نام: «Twelve Tables» پایه و اساس قوانین این امپراطوری قرار گرفت. در هند حدود سال 300 پیش از میلاد «Arthaśāstra» به دست چاناکیا به رشته تحریر در آمده است؛ در تبت نیز مجموعه قوانین: «bka’ khrims» در حدود 600 میلادی به دستور نخستین پادشاه این سرزمین به نگارش در آمده است.
غرق شدن انسان در قوانین اجتماعی به مرور زمان باعث شد در برخی از جوامع باور به وجود قوانین تکوینی از میان رفته و همه آنچه از قوانین در باور ایشان وجود داشته به صورت روابطی وضعی نمود کرده که قابلیت تغییر داشته و این تفکرات باعث شد تا دیدگاه فکری سوفسطائی شکل بگیرد. به واقع دوری از قوانین تکوینی حاکم بر هستی و غرق شدن در شهر نشینی و روابط و قوانین موضوعه باعث شد تا افرادی به این باور برسند که هر آنچه از قوانین وجود دارد، نسبی است و در نتیج مفهوم عدالت نیز مفهومی نسبی است.
از دیگر سو در برخی از جوامع که غرق در روابط اعتباری نشده و هنوز با پدیدهای طبیعی در ارتباط بودند به علت عدم توانایی تحلیل منطقی روابط حاکم بر پدیدههای هستی به خصوص پیرامون موضوعاتی همچون شر باورهای خرافی به صورت فزایندهای رشد پیدا کرد که این در پرتو جهل انسانها به علت و نظم حاکم میان پدیدها پدیدار شد.
هر دوی این معضلات باعث شد تا بررسی مقولاتی مانند شر و روابط حاکم بر هستی در دستور کار ادیان الهی قرار گیرد، در تمام ادیان الهی به خصوص ادیان ابراهیمی توجه ویژه به این مساله صورت گرفت که به افراد جوامع دو مهم را یاد آور شود؛ نخست آنکه در هستی نه تنها قوانین موضوعه وجود دارد بلکه قوانینی فراتر از قوانین موضوعه وجود دارد و آن قوانین تکوینی خلقت است که نه فقط اعتباری نبوده بلکه قوانینی هستند که تغییر و تحولی در آنها صورت نمیگیرد و در تمام هستی جریان و سریان داشته و تا ابد جریان خواهند داشت و واضع این قوانین خداوند واحدی است که نظم کل هستی را بر قرار کرده است.
دومین موضوعی که در این ادیان به آن پرداخته شد اینکه در تمام وقایع هستی قانونی جریان دارد که بر مبنای حکمت خالق هستی سریان دارد و هیچ پدیدهای بدون علت نیست و اینکه انسان بدون شناخت این قوانین برای پدیدهها علتهای خیالی نتیجه گیری کند، امری ناپسند است. بلکه علت هر فعل و انفعالی برای خالق هستی شناخته شده است و تا آنجا که توانایی انسان در فهم آن وجود داشته باشد به بیان این علل پرداخته شوده است.
این رویه در قرآن مجید به وضوح آشکار است، یعنی خداوند به مبارزه با عقاید خرافی پرداخته است و علت بسیاری از پدیدهها را در این کتاب بازگو کرده است تا مانع از خیالبافی نوع بشر شود و دوم آنکه با افرادی که اصالت منفعت را اصل غالب بر هستی دانستهاند به مبارزه پرداخته و نمایان میکند در هستی قوانینی فراتر از قوانین اعتباری وجود دارد که رفتارها و نتایج رفتارهای انسانها و حتی فراتر، کل هستی را تعیین میکنند و با تکیه بر قوانین دست ساز بشر نمیتوان به موفقیتی حتی ظاهری دست یافت. برخی از این قوانین به تعبیر قرآن «سنتهای الهی» نام برده میشود. اما تعریف سنن الهی چیست؟ برای این مهم بایسته است به معنا شناسی واژه سنت پرداخته شود.
سلام و خداقوت. کارتان عالی است .تشکر
شما لطف دارید از انتقادات شما هم خوشحال میشوم