انسان محوری (یونانی باستان ἄνθρωπος (ánthrōpos) «انسان» و κέντρον (kéntron) «مرکز») این باور است که انسان ها اصلی ترین یا مهم ترین موجود روی کره زمین هستند. این اصطلاح را می توان به جای انسان محوری به کار برد، و برخی از این مفهوم به عنوان برتری انسانی یا استثناگرایی انسانی یاد می کنند. از منظر انسان محوری، نوع بشر جدا از طبیعت و برتر از آن و سایر موجودات (حیوانات، گیاهان، مواد معدنی و غیره) به عنوان منابعی برای استفاده انسان در نظر گرفته می شوند.
می توان بین حداقل سه نوع انسان محوری تمایز قائل شد: انسان محوری ادراکی (که "پارادایم هایی را مشخص می کند که از داده های حسی از اندام های حسی انسان مطلع می شوند"). انسانمحوری توصیفی (که «پارادایمیهایی را مشخص میکند که از هومو ساپینس / «انسان» شروع میشوند، متمرکز شدهاند یا در اطراف آنها نظم مییابند)؛ و انسانمحوری هنجاری (که «مشخصات پارادایمهایی را نشان میدهد که در مورد برتری هومو ساپینس، ظرفیتهای آن، اولویت ارزشها، [یا] موقعیت آن در جهان، مفروضات یا ادعاهایی میکنند».
انسان محوری تمایل دارد جهان را بر اساس ارزش ها و تجربیات انسانی تفسیر کند. در نظر گرفته می شود که عمیقاً در بسیاری از فرهنگ ها و اعمال آگاهانه بشر مدرن جا افتاده است. این یک مفهوم اصلی در زمینه اخلاق محیطی و فلسفه محیطی است، جایی که اغلب به عنوان علت اصلی مشکلات ایجاد شده توسط کنش انسان در اکوسفر در نظر گرفته می شود. با این حال، بسیاری از طرفداران انسانمحوری بیان میکنند که لزوماً اینطور نیست: آنها استدلال میکنند که یک دیدگاه بلندمدت صحیح اذعان میکند که محیط جهانی باید دائماً برای انسانها مناسب باشد و مسئله واقعی انسانمداری کم عمق است.
فیلسوف فرانسوی آگوست کنت (1798-1857) این ایده - که گاهی به توماس پین نسبت داده می شود- را در مورد "دین انسانیت" معرفی کرد. به گفته محقق تونی دیویس، این فرقه به عنوان یک فرقه خداناباور بر اساس برخی اصول اومانیستی در نظر گرفته شده بود و اعضای برجسته ای داشت اما به زودی رو به افول گذاشت. با این حال در قرن نوزدهم تأثیرگذار بود و انسانگرایی و رد فراطبیعیگرایی آن در آثار نویسندگان بعدی مانند اسکار وایلد، جورج هولیواک - که کلمه سکولاریسم را ابداع کردند - جورج الیوت، امیل زولا و ای. اس. بیزلی تکرار میشود. عصر خرد پین، همراه با نقد کتاب مقدس قرن نوزدهمی از هگلیان آلمانی دیوید اشتراوس و لودویگ فویرباخ، همچنین به شکلهای جدیدی از اومانیسم کمک کرد.
برخی از فیلسوفان این ایده را که انسان خدایان را درذهنش خلق کرده و خدایان انسان را خلق نکرده است به دموکریتوس نسبت دادند. به عنوان مثال، سکستوس امپریکوس خاطرنشان کرد:
برخی از مردم فکر می کنند که ما از اتفاقات قابل توجهی که در جهان رخ می دهد به ایده خدایان رسیده ایم. دموکریتوس ... می گوید که مردم زمان های قدیم از اتفاقاتی در آسمان ها مانند رعد و برق، رعد و برق و ... می ترسیدند و گمان می کردند که آنها را خدایان به وجود آورده اند.
اپیکور (341–270 پ. اگرچه اپیکور از وجود اتم ها و فضای خالی مطمئن بود، اما کمتر مطمئن بود که بتوانیم پدیده های طبیعی خاص مانند زلزله، رعد و برق، ستاره های دنباله دار، یا مراحل ماه را به اندازه کافی توضیح دهیم. [26] تعداد کمی از نوشتههای اپیکور باقی ماندهاند، و آنهایی که بازتاب میدهند علاقهی او به استفاده از تئوریهای دموکریتوس برای کمک به مردم در پذیرش مسئولیت خود و خوشبختیشان است – زیرا او معتقد بود هیچ خدایی در اطراف وجود ندارد که بتواند به آنها کمک کند. (اپیکور نقش خدایان را نمونه ای از آرمان های اخلاقی می دانست.)
ایدههای اپیکور دوباره در آثار پیرو رومیاش لوکرتیوس (حدود 99 قبل از میلاد - حدود 55 پیش از میلاد) ظاهر میشود که درباره ماهیت اشیا نوشت. این اثر علمی کلاسیک لاتین در قالب شاعرانه بخشهای مختلفی از نظریه اپیکوری را در مورد چگونگی ورود جهان به مرحله کنونی خود نشان میدهد. نشان می دهد که پدیده هایی که ما درک می کنیم در واقع اشکال ترکیبی هستند. اتم ها و فضای خالی جاودانه و در حال حرکت هستند. برخورد اتمی اجسامی را ایجاد می کند که هنوز از همان اتم های ابدی تشکیل شده اند که حرکت آنها برای مدتی در موجودیت ایجاد شده گنجانده شده است. لوکرتیوس همچنین احساسات انسان و پدیده های هواشناسی را بر اساس حرکت اتمی توضیح می دهد.
لوکرتیوس در شعر حماسی خود درباره طبیعت اشیا، اپیکور را به عنوان قهرمانی که دین هیولا را از طریق آموزش مردم در مورد آنچه در اتم ها ممکن بود و آنچه در اتم ها ممکن نبود، درهم شکست، به تصویر می کشد. با این حال، اپیکور نگرش غیر تهاجمی را بیان کرد که مشخصه آن عبارت بود:
مردی که بهتر می داند چگونه با تهدیدهای خارجی مقابله کند، همه موجوداتی را که می تواند در یک خانواده تشکیل می دهد. و با کسانی که نمی تواند، به هیچ وجه به عنوان بیگانگان رفتار نمی کند. و در جایی که حتی این را غیرممکن میبیند، از هرگونه معامله دوری میکند و تا آنجا که مصلحت است، آنها را از زندگی خود حذف میکند.
با این حال، به گفته چارلز کولستون گیلیسپی، مورخ علم:
در فلسفه اپیکوری، دکترین اتمی هرگز نمی تواند مورد استقبال اقتدار اخلاقی قرار گیرد. ... خدایان اپیکوری نه جهان را آفریدند و نه به آن ... توجه. لوکرتیوس می گوید: «طبیعت آزاد است و توسط اربابان مغرور کنترل نمی شود و جهان را به تنهایی بدون کمک خدایان اداره می کند». تنها اتمیست ها در میان ... اندیشه یونانی ... دیدگاه واحدی از طبیعت کاملاً ناسازگار با الهیات بود.
مانند یک جفت فیلسوف قرن هجدهم، اپیکور و لوکرتیوس اتمیسم را به عنوان وسیله ای برای روشنگری معرفی کردند. آنها می خواستند ادعاهای دین را رد کنند ... و انسان ها را از خرافات و ترس ناپسند از خدایان دمدمی مزاج رها کنند. در نتیجه، نشانه ای از اپیکوریانیسم در اروپای مسیحی به عنوان نشانه ای از جانور به نظر می رسد. و هیچ متفکری، جز ماکیاولی، بیشتر از این دو مورد بدگویی قرار نگرفته است.
دموکریتوس و لوکرتیوس عدم امکان خلاء را انکار کردند، زیرا بر این عقیده بودند که باید بین ذرات (اتمهای) گسستهای که فکر میکردند تمام ماده از آن تشکیل شده است خلاء وجود داشته باشد. با این حال، به طور کلی، این اعتقاد که خلاء غیرممکن است تقریباً تا پایان قرن شانزدهم به طور کلی وجود داشت. مطمئناً زمان برای احیای باور به امکان خلاء فرا رسیده بود، اما برای روحانیون مسیحی نام خلاء، کفرآمیز بود، زیرا با نظریههای اتمیستی اپیکور و لوکرتیوس مرتبط بود که به نفی خدا میپرداختند.