صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

علم، عالم و معلوم در نگاه ملا صدرا

چکیده:

ارتباط میان علم و عالم و معلوم از بخش­های مهم در شناخت معرفت به شمار می­رود. و ملاصدرا به عنوان رئیس مکتب فلسفه حکمت متعالیه در این باب نظراتی عنوان نموده است که اهمیت ویژه­ای دارد، وی رابطه میان علم و معلوم را در خلال بحث­های وجود ذهنی عنوان نموده است و بنا به بینش خود بر این باور است که نفس الامر علم حصولی ماهیت و ذات اشیاء عینی در ذهن است. پس دانش گونه­ای از وجود است که در نفس به صورت قیام صدوری وجود پیدا کرده است. او رابطه علم و عالم را با  اتحاد عاقل و معقول روشن می­سازد و بر این باور است که همه انواع ادراک با مدرِک متحد هستند، پس می‌توان عنوان نمود سخن از «وجود ذهنی» و «بحث اتحاد عاقل و معقول» در علم معرفت شناسی متمم یکدیگر هستند.

واژگان کلیدی: وجود ذهنی، علمف عالم، معلوم، ملاصدرا.

1ـ رابطه علم و معلوم

در میان فلاسفه گروهی که به وجود ذهنی باور دارند برای ماهیت دو نوع وجود در نظر می­گیرند: «للشی غیر الکون فی الاعیان کون بنفسه لدی الاذهان.» (سبزواری، 1361ش، ص 58) به این معنی که:

1ـ وجود عینی که دارای آثار خارجی خاصی است، مانند آب که آثاری از قبیل تری و شفافی دارد.

2ـ وجود ذهنی که آثار خارجی ندارد، مانند قسم قبلی نداشت، مانند وجود ذهنی آب که تری ندارد، ولی دارای آثار وی‍‍ژه خود است.

با توجه به آنچه گفته شد وجود ماهیت در ذهن از آنجا که فاقد آثار خارجی است، در مقایسه با وجود خارجی، وجود ذهنی نامگذاری شده است؛ پس در حالت مقایسه  وجود ذهنی نیز وجودی خارجی با هم دارای تفاوت هستند و در غیر این صورت وجود ذهنی دارای تمام خصوصیات وجود عینی است

امّا در مقام نفی وجود ذهنی یا اصل وجود ذهنی رد می­شود و علم نوعی اضافه بین عالم و معلوم تلقی می­گردد یا بازشناسی وجود ذهنی از موجودات عینی انکار می­شود. که آخوند به هر دو مورد اشاره می­نماید:   

1ـ1ـ اثبات وجود ذهنی

در بطن عالم، نوری وجود دارد، که بنا به دیدگاه فلاسفه ماهیت علم و بنابر نظر ملاصدرا مفهوم علم از آن اخذ می­گردد و از آن جهت که نور مذکور یک حقیقت ذات اضافه است، آن مرتبه از نفس که با وی ارتباط گیرد روشن می­سازد. و به این ترتیب سه امر تحقق میابد:

اول: حقیقتی که در نفس ثبوت میابد که به آن علم گفته می­شد.

دوم: وجود یا ماهیتی خارجی که علم از آن انتزاع می­شود.  

سوم: وجود یا ماهیت معلوم به واسطه علم شناخته می‌شود، (جوادی آملی، عبدالله، 1375ش، صص 97 ـ 96) 

صدر المتالهین پیش از استدلال بر وجود ذهنی دو پیش گفتار عنوان می‌کند. (ملاصدرا، 1410ه. ق، ج 1، صص 261 ـ 264):

نخست: این مقدمه مبتنی بر سه مطلب است که در حکمت متعالیه مطرح و اثبات گردیده است:

1-      ممکن الوجود مرکب از وجود و ماهیت است به انتزاع ذهنی.

2-     اصل در هستی وجود است از این رو جاعل وجود را جعل می­کند و اثر جاعل اولا و بالذات وجود و ثانیا و بالعرض ماهیت است.

3-     وجود امری مشکک است نه متواطی، یعنی وجود از شدید به ضعیف تغییر می­کند و در هر رتبه که وجودی قوی­تر داشته باشد، خصوصیات آن نیز بیشتر می­گردد؛ چرا که اثر از ویژگی­های وجود است. و همانگونه که گفته شد ماهیت باتبع از وجود موجود می­شود در نتیجه خاصیت تشکیکی وجود را اخذ می­کند پس ماهیت یا مفهوم می‌تواند در آن واحد به دنبال مراتب وجود، مراتب متفاوتی از  ظهور و اثر را داشته باشد.  

دوم:

از آنجا که نفس از مجردات به شمار می­آید  توانائی خلق و ایجاد صورت­های مجرد را داراست، پس، می­تواند صورت مجردات یا صورت مادیات را در ذهن ایجاد کند. (ملاصدرا، 1360ش ص 42) 

ادله اثبات وجود ذهنی

ملاصدرا برای اثبات وجود ذهنی ادله­ای را ذکر می‌کند که به طور خلاصه عبارتند از:

1- وجود تفاوت در میان معدومات خود وجود ذهنی را اثبات می­کند. زیرا معدومات در خارج ظرف تحقق نداشته پس وجود آنه در ذهن و تفاوت میان آنها نشان دهنده نوع دیگری از وجود است که اثرات وجود عینی را نداشته و ظرف تحقق آن در ذهن است (ملاصدرا، 1410 ه. ق، ج 1 ص 268)

2- موضوع احکام ثبوتی باید محقق باشد و از آنجا که این احکام بر موجودات غیر خارجی نیز حمل می­­شود پس موضوع آنها نیز باید در ظرف خود تحقق داشته باشد که آن ذهن است. (همان، ص 269)

3- مفاهیم اجناس و انواع که قابل صدق بر مصادیق متعدد هستند خود اثبات بر وجود ذهنی است چرا که تشخص خارجی قابلیت صدق برکثیر ندارد پس باید قائل به ظرف دیگری برای این مفاهیم بود که آن ذهن است. (همان، ص 272)

4-     برهان عرشیات 

هر فاعلی غیر از واجب دارای غایت در افعال است و این غایت در خارج ثبوت ندارد چرا که لازمه آن تحصیل حاصل است، پس نوعی ثبوت را دارد که فاقد آثار خارجی است. که همان وجود ذهنی است. (همان، 275)

پس با توجه به آنچه گفته شد ملاصدرا وجود ذهنی را اثبات می­کند.

1ـ 2ـ تبین رابطه علم و معلوم

پیرامون رابطه علم و معلوم در میان فلاسفه سه دیدگاه وجود دارد که صدرالمتألهین دیدگاه تطابق ماهوی را برگزیده است و از آن دفاع نموده است. (همان، 277ـ326) بر طبق این دیدگاه علم در مقایسه با اعیان خارجی، همان ثبوت ماهیت آنها در ذهن می­باشد؛ پس هنگامی که علم به چیزی حاصل می­شود، ماهیت آن ذهن وجود بالعرض میابد،که همان وجود ذهنی است.

و علت آنکه با ایجاد تصویر ذهنی می­توان به خارج  دست پیدا نمود این است که صور ذهنی همان ماهیت خارجی است. و اگر همان گونه که میان وجود ذهنی و وجود خارجی تغایر وجود دارد میان ماهیت این دو نیز تغایر وجود داشته باشد، این به معنای انکار علم است و اثبات جهل مرکب است. که لازمه آن یا انکار جهان خارج است یا تردید در وجود آن چرا که هیچ راهی برای اثبات جهان خارج وجود نخواهد داشت و همه ادراکات چیزی نیست به جز ساخته ذهن.

اشکالات براین نظریه وارد آمده است که در ذیل به آنها پرداخته می­شود: (ملاصدرا، 1410 ه.ق، ج3 ص‌ 323)

1-     اگر ذاتیات تصویر ذهنی و شئ خارجی در دو فضا یکسان باشند، لازمه آن این است که صورت ذهنی هم کیف نفسانی که عرض است باشد و هم جوهر

2-     اگر وجود ذهنی اثبات شود از آنجا که همه مقولات قائم به نفس هستند همه از نوع کیف نفسانی می­شوند و این محال است زیرا مقولات با هم متباین هستند

(همان، 277)

3-     اگر ماهیت به وجود ذهنی نیز موجود شود نفس در زمان تصور ذهنی صفات متضاد در ذهن وجود پیدا میکند که محال است.

4-     بر اساس این نظر یک صورت کلی هم کلی است و هم جزئی و این محال است. و علت اینکه تصور کلی هم کلی است و هم جزئی از این روست که صور عارض بر نفس شده پس با نفس متحد است و خود نفس موجودی متشخص است و از آن جهت که قابل صدق بر کثیر است کلی است.

 ملاصدرا به این اشکالات به دو گونه پاسخ می­دهد، یکی از این پاسخ­ها براساس دیدگاه مشهور فلاسفه ارائه شده استکه علم را کیف نفسانی دانسته­اند و روش دیگر بر اساس حکمت متعالیه ارائه شده است که علم را وجود دانسته است.

1-     پاسخ به شیوه مشهور: در این شیوه ملاصدرا با استفاده از ابتکار خود در تقسیم حمل به شایع صناعی و اولی پاسخ فلاسفه را عنوان نموده است:

پذیرفته ایم که علم کیف نفسانی و ذات و ماهیت در ذهن محفوظ است، ولکن صدق ذاتیات ماهیات بر آن در ذهن به حمل اولی ذاتی است و کیف نفسانی بودن همین ماهیت موجود در ذهن به حمل شایع صناعی است. (ملاصدرا،  1410 ه.ق، ج 3 ص 292) 

2-     پاسخ از دیدگاه حکمت متعالیه: در این پاسخ به خلاف پاسخی که در بخش وجود ذهنی ارائه شد علم به وجود برگشت داده می­شود و عین تقریر ایشان چنین است:

علم مقوله ­ای سلبی نیست مانند تجرید از ماده. به علاوه علم اضافه هم شمرده نمی­شود، بلکه علم وجود است، آن هم نه هرگونه وجودی، بلکه وجود بالفعل؛ و نه هر وجود بالفعلی بلکه وجود بالفعل ویژه و خاصی که به هیچ روی با نیستی و عدم آمیخته نیست و هر چه وجود آن عاری از  نقص و نیستی باشد، به همان اندازه از نورانیت بیشتر برخوردار است. (همان، ج 3، ص 297) 

 بر اساس اصالت وجود و تشکیک در وجود، کثرات وجود دارای حقیقت متباین نیستند، بلکه مراتب یک حقیقت­اند. پس تقسیم وجود به انواع مختلف، تباین اقسام را در پی ندارد. و از این رو وجود خارجی و ذهنی دو طبقه از مراتب حقیقت هستی میباشند و تفاوت آنها در شدت و ضعف آنهاست یک یکی را واجد آثار خارجی و دیگری را فاقد آنها می­کند. پس با توجه به این بیان، علم نه جوهر است و نه عرض، نه کیف است و نه جوهر بلکه وجودی است که همه موجودات را شامل می­شود.

2ـ رابطه عالِم و معلوم

 پیرامون رابطه عالِم و معلوم ملاصدرا در بخش اتحاد عاقل و معقول سخن گفته است. و  در بین فلاسفه اسلامی، ابن ­سینا به شدت با آن مخالفت نموده است (ابن سینا، 1413ق: 3، 271) و ممکن است بتوان عنوان نمود ملاصدرا نخستین کسی بود که در فلسفه اسلامی به تبیین و مستدل نمودن اتحاد عاقل و معقول همت گمارد.

قبل از آغاز گفتار ذکر چند نکته بایسته مینماید:

1-     صدر المتالهین بر این باور است که میان عاقل، عقل و معقول اتحاد وجود دارد و منظور از عقل همان ادراک است، عاقل همان فاعل ادراک است و معقول نیز مدرک است. 

2-     محل اختلاف در بحث اتحاد عاقل و معقول یا عالم و معلوم در جائی است که علم حصولی باشد و کسی چون ابن سینا نیز در اتحاد میان عاقل و معقول در علم حضوری شکی ندارد. ولی در علم حصولی یک معلوم بالذات و یک معلوم بالعرض وجود دارد که محل بحث اتحاد عالم با معلوم بالذات یا در نفس است. و منظور از اتحاد نیز اتحاد وجودی است به عبارت دیگر اتحاد وجود عاقل با وجود معقول مورد مناقشه است. اینجا دیدگاه صدرا بر این است که میان عاقل و معقول اتحادی مانند اتحاد ماده و صورت وجود دارد در حالی که ابن سینا ارتباط این دو را مانند اتحاد جوهر و عرض تبیین می­کند. (ابن سینا،1413 ه. ق: ج 3، ص 272)

3-     علت اینکه ابن سینا و منکران اتحاد عاقل و معقول بر این باورند که نوع رابطه میان عاقل و معقول مانند رابطه جوهر و عرض است این مهم است که ایشان بر این باورند که نفس جوهر واحدی است که دارای قوای مستقلی و متباینی است که این قوا به مانند ابزار نفس عمل نموده و صور ادراکی را برای نفس ایجاد می­کنند. و این صور نسبت به نفس مانند عرض به جوهر هستند.

در حالی که ملاصدرا نفس را وجودی دارای مراتب مختلف می­داند که هیچ تباین و کثرتی در آن راه ندارد و به باور ایشان «النفس فی وحدته کل القوی؛ نفس در وحدتش شامل همه قوای است». و با توجه به این گونه از معرفت النفس نسبت صور ادراکی و نفس نسبت ماده به صورت است.

با توجه به آنچه گفته شد دیدگاه ملاصدرا پیرا مون اتحاد عاقل و معقول مبتنی بر چند اصل است، نخست اصالت وجود، دوم تشکیک در وجود و سوم اتحاد نفس و صور و در نهایت اتحاد نفس و قوای آن. با توجه به آنچه گفته شد ملا صدرا برای اثبات اتحاد میان عاقل و معقول برهانی اقامه می­کند که به برهان تضایف مشهور است و در واقع بیان رابطه میان عاقل و معقول از دیدگاه حکمت متعالیه است، خود این برهان بر چهار اصل استوار است که در زیر به این اصول پرداخته می­شود:

1-      صورت­های فعلی که فعلیت اشیاء را دائما تشکیل می­دهند از دو حال خارج نیستند:

1.       صورتهای قائم به ماده، که مدت دار و مکان مند هستند و هیچگاه معقول بالفعل نمیتوانند باشند، بلکه معقول بالعرض هستند.

2.       صورت­های مجرد از ماده و لوازم مادی که همواره معقول بالذات هستند.

2-     همه فلاسفه بر این مهم اتفاق نظر دارند که صور معقول، وجودشان فی نفسه­مساوق وجود آن برای عاقل است؛ یعنی وجود نفسی صور معقوله، چیزی جز وجود آن صور برای عالم نیست. این نکته در سایر اقسام ادراکات نیز قابل تسری است.

3-     صور معقولی که قائم به ماده نیستند بلکه قائم به ذهن هستند، همواره بالفعل معقول هستند؛ چه سوای ذات خود عاقلی آنها را ادراک کند یا ادراک نکند چرا که حکم معقول بودن برای معقول بالفعل هیچگاه جدا شدنی نیست؛ و علت آن این است که حیثیت معقول بودن برای آنها حیثیتی ذاتی است، و ذات و ذاتیات از شئ انفکاک نمیابد.

4-     متضایفان متکائف می­باشند؛ چه در قوه و چه در فعل و هیچگاه از هم جدا نمی­شوند؛ نه در قوه و نه در فعل و نه در خارج و نه در عقل.

بیان برهان تضایف

 با توجه به آنچه گفته شد باید دانست چیزی که بما هو هو و در ذاتش معقول باشد، با توجه به قاعده تضایف که دو امر متضایف متکائف هستند پس همچنین عاقل بالفعل نیز است؛ چرا که بر مبنای این قاعده دو شئ متضایف در وجود با هم تکافو دارند، پس اگر یکی از آن دو بالفعل بود، دیگری نیز چنین است و اگر یکی قوه بود دیگری نیز بالقوه است.

پس هر موجود معقول بالفعل که در مقام ذات و بما هو هو، عاقل بالفعل نیز می­باشد. ملاصدرا در دنباله عنوان می­دارد صور دیگر مانند صور ناشی از قوه حاسه و قوه مخیله نیز پیرو همین قانون هستند. و بنا بر این وی رابطه میان معلوم و عالم را اتحاد وجودی ارزیابی می­کند.

با توجه به آنچه گفته شد باید عنوان نمود نفس در اتحاد با صورت­های ادراک شده فعلیت نو پیدا می­کند و پس از آن آمادگی لازم برای دریافت صور جدید را پیدا می­کند و این فرآیند همواره ادامه میابد و همواره سبب تکامل نفس می­گردد پس با نگاه به اصولی که در حکمت متعالیه بیان شد دیدگاه صدرا پیرامون اتحاد علم و عالم و معلوم در همه انواع ادراک نه تنها قابل پذیرش است، بلکه دارای یکی از مسحکم ترین استدلال­هاست و از این رو می­توان رابطه علم و معلوم را اتحادی وجودی یگانه دانست. (ملا صدرا، 1410ه. ق: 3، ص 313 ـ ‌315)

پی آمد

ملاصدرا بر این باور است که علم انسان مانند همه صفات و سایر احساسات وی از جمله اراده، محبت و غیره یک واقعیت خارجی بیش نیستند که همه آنها در نفس ناطق انسانی جمع شده­اند.

و ماهیت معلوم به دنبال وجود علم، از حیث بیانگری و حکایتگری وجود علم در مقایسه با وجود خارجی به وجود ذهنی موجود می­شود. و ماهیتی که به وجود ظلی وجود می­یابد، چرا که به دنبال هر تاثیری که برای علم و در سایه وجود آن ثابت می­شود، همان اثری به دنبال علم برای ماهیت معلوم نیز ثابت می­شود، پس استحقاق حکم معلوم بودن را نیز به تبع آن پیدا نموده است؛ چرا که معلوم بالذات بودن همان وجود علم است و ماهیتی که در ظل آن وجود میابد معلوم بالعرض است، پس بین علم (که امری نفسی است و وجود ذهنی  که مقوله ای قیاسی است، تفاوت وجود دارد.

از آنجا علم موجودی مجرد است نمیتوان آن را از طریق حواس به دست آورد بلکه حواس علت معده برای رسیدن به علم حصولی هستند. و برای درک امور مادی دائما باید با عالم مثال و خیال در ارتباط بود و بسترهای مادی مانند حواس پنجگانه چیزی نیستند به جز راه­های ارتباطی و بسترهایی برای توجه نفس انسان از عالم ماده به عالم مثال. در این فرآیند نخست صوری در عالم مثال با واسطه درک می­شود که همان وجود علم است، سپس علم حاصل را با وجود مادی اشیاء مقایسه کرده صور ذهنی آنها را درمیابد. 

نفس دارای حرکت جوهری است و در این سیر با صورت­هائی که ادراک می­کند متحد شده و استکمال پیدا نموده و فعلیتی نو میابد تا صورت­های جدید را نیز بتواند درک نماید. در مراحل استکمال نفس برخی از صور توسط نفس ایجاد می­شوند مانند صور خیالی و حسی که این صورت­ها به نفس قیام صدوری داشته و برخی از صورتها در نفس مظهر هستند مانند صور عقلی که در این حالت نفس با اضافه اشراقی به عقل فعال از آن کسب فیض مینماید.

منابع

1-     ابن­سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، مؤسسه النعمان للطباعه و النشر بیروت: 1413ق

2-      جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه، مرکز نشر اسراء، قم: 1375ش

3-     سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه حکمت، دانشگاه تهران، تهران: 1361،

4-     ملاصدرا، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت: 1410 ق

5-     ملا صدرا، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی منهاج السلوکیة، مرکز نشر دانشگاهی، تهران: 1360ش

اراده الهی و تاریخ

وقتی می گم صرفا مادی نگاه می کنی. میگی.. نیستم.. مادیگرایی نگاه معرفتی..که طیف گسترده ای از دیدگاه ها را شامل میشه..گروهی مثل شما هم شامل می شود که باور به امر قدسی غیر فعال دارند. هم در عمل امر قدسی را محدود میکنند و برای امر مادی ماهیت مستقل  قائل هستند چون  در تحلیل شما اصلا امر قدسی حاشیه ای هم نیست  در حالی که در قران امر قدسی محور همه چیز است. اصولا توحید در افعال یعنی همین.هیچ فعلی نمیتواند از اراده امر قدسی خارج بشود و الا اصلا خدایی وجود ندارد..زیرا امر قدسی لا یتنهایست در همه جوانب و اگر این نقض شود یعنی امر قدسی نقض شده.

اراده الهی. تاریخ را به پیش می برد هیچ چیز ورای اراده الهی تحقق هم نمیابد. اراده ادمی مستقل نیست حتی جز علت هم نیست.  چون حتی دنیا طلبان هم از عطیه الهی دنیا را کسب می کنند و اگر منع الهی شوند نمی توانند: مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ۖ وَمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ. پس اراده انسان بدون اراده الهی هیچ است و همه افعال به اراده او محقق می شود و تاریخ را اراده الهی پیش می برده:

1-وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ.

2-إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ

3- وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

4- وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ 

5- أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

6- وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ ۚ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مَا یَشَاءُ کَمَا أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ

و از همه مهمتر ایه ذیل

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ای گروهی که ایمان آورده‌اید، هر که از شما از دین خود مُرتَد شود به زودی خدا قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دین) از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند. این است فضل خدا، به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع بی‌منتهاست و (به احوال همه) دانا است.