پارادایم مسلط بر اقتصاد جهان امروز با بحران مشروعیت مواجه است. ابعاد متعددی برای این سقوط از عرصه وجود دارد: افزایش نابرابری و ناامنی اقتصادی، مخاطرات اولیه از بحران مالی جهانی و معافیت از مجازات کسانی که آن را تحریک کردندهاند و الگویی از جهانی شدن که برای شرکت های بزرگ و نخبگان مالی موقعیت ممتازی است؛ شبح تغییرات آب و هوایی که بر همه اینها سایه افکنده است. این خطوط گسل اعتماد به نهادها، اعم از ملی و جهانی را تضعیف میکند و گاهی حتی واکنشهایی را به شکل جزیرهگرایی و گرایش به افراطگرایی برانگیخته است. پاسخ به این چالش ها را می توان در 17 هدف توسعه پایدار یافت که توسط 193 کشور در سال: 2015 تحت نظارت سازمان ملل متحد به تصویب رسید. که عبارتند از[1]:
هدف 1: بدون فقر
هدف 2: صفر گرسنگی
هدف 3: سلامت و تندرستی خوب
هدف 4: آموزش با کیفیت
هدف 5: برابری جنسیتی
هدف 6: آب پاک و فاضلاب
هدف 7: انرژی مقرون به صرفه و پاک
هدف 8: کار شایسته و رشد اقتصادی
هدف 9: صنعت، نوآوری و زیرساخت
هدف 10: کاهش نابرابری
هدف 11: شهرها و جوامع پایدار
هدف 12: مصرف و تولید مسئولانه
هدف 13: اقدام اقلیمی
هدف 14: زندگی زیر آب
هدف 15: زندگی در خشکی
هدف 16: نهادهای قوی صلح و عدالت
هدف 17: مشارکت برای رسیدن به هدف
این اهداف مبتنی بر این ایده است که پیشرفت اقتصادی دیگر نمیتواند بدون اشاره به شمول اجتماعی و پایداری محیطی ارزیابی شود. ضمناً این تصور وجود دارد که بازارها اقتصادی به تنهایی نمیتوانند این مشکلات را حل کنند، بلکه نیازمند همکاری بین کشورها در سطح جهانی و شرکای اجتماعی در سطح ملی است.
این تغییرات به نوبه خود مستلزم بازنگری جدی در مورد مبانی اخلاقی اقتصاد مدرن است. با این حال، چنین نتیجهگیری ممکن است عجیب به نظر برسد. به هر حال، اقتصاد نئوکلاسیک حاکم برجهان به گونه ای تکامل یافت که تمایز شدیدی بین امر مثبت و هنجاری، بین واقعیت ها و ارزش ها ایجاد کرد. با این حال هیچ راهی برای جدا کردن ارزش ها از بحث اقتصادی وجود ندارد و همچنین در مورد سؤالات بزرگی که فلسفه اخلاق مانند ماهیت یک انسان، هدف یا اهداف زندگی و روش صحیح عمل در شرایط مختلف مطرح می کند؛ اقتصاد پاسخ های خاصی را پیشنهاد میکند.
در ارزیابی انتقادی اقتصاد باید با این پرسش آغاز شود که واقعاً انسان ها برای چه چیزی ارزش قائل هستند؟ یک پاسخ واضح شادی است. اما این به معنای چیزهای متفاوتی در سنت های مختلف است. که در ذیل به نگاه برخی از این سنتها پرداخته میشود:
رویکرد ارسطویی مفهوم عمیقیاز خوشبختی و شکوفایی انسان را مطرح میکند که با زندگی کامل یعنی زندگی مطابق با آنچه ذاتاً ارزشمند تلقی میشود - روابط معنادار، احساس هدف و مشارکت در جامعه- شناخته میشود. از نظر ارسطو، این مستلزم تلقین فضیلت به بهترین شکل آن به انسان است؛ که از آن با عنوان حرکت از بالقوه به سوی بالفعل شدن تعبیر می شود، به طوری که مردم در صورت درک ماهیت اساسی خود از آنچه اکنون هستند به آنچه می توانند باشند حرکت کنند.
در سنت ارسطویی، خیر عمومی به عنوان خیر ناشی از یک تجربه اجتماعی مشترک که فراتر از خیر فرد است، هیچ کس را طرد نمی کند و از دیگر سو نمیتواند به مجموعه ای از خیر فردی تفکیک شود که این نگرش این بینش را منعکس میکند که انسان فقط در رابطه با دیگران شکوفا میشود[2]. این مفهوم از یک خیر مشترک، تناسب ناخوشایندی با پارادایمهای اخلاقی برآمده از روشنگری دارد، که بر استقلال افراد در تعقیب مفهوم خودشان از آنچه خوب است تأکید میکنند. این رویکرد، عمدتاً از طریق تأکید بر حقوق بشر جهانی، پیشرفتهای اخلاقی گسترده ای را به همراه دارد امّا این نگاه هزینهای در پی دارد، و آن کاهش همه قضاوتهای ارزشی به ترجیحات ذهنی است.
فایده گرایی شادی را در معنای لذت جویانه به حداکثر رساندن لذت و به حداقل رساندن درد می بیند و اقتصاد نئوکلاسیک به شدت مدیون این سنت است. پارادایم اخلاقی اقتصاد نئوکلاسیک بر «انسان اقتصادی»[3] متمرکز است، که با نفع شخصی به دنبال به حداکثر رساندن ترجیحات مادی سوبژکتیو است که تحت فرضیات بسیار محدودکننده اقتصادی توسط بازارهای رقابتی قابل دستیابی است.
امّا آیا «انسان اقتصادی» بازتابی دقیق از طبیعت انسان است؟ حتی بر اساس آخرین شواهد روانشناسی، علوم اعصاب و زیست شناسی تکاملی نیز نمیتوان به چنین چیزی حکم داد. برای مثال، ادوارد او. ویلسون[4]، زیستشناس دانشگاه هاروارد، استدلال میکند که نیروهای تکاملی دلالت بر پیروزی افراد خودخواه بر نوعدوستان درون گروهی دارد، اما در واقعیت گروههای نوعدوست بر گروههای خودخواه پیروز میشوند. پس انسانها برای همکاری و حفظ هنجارهای اخلاقی آماده هستند. با این حال گروه های پیوندی نشان دهنده تمایلات درونی برای طرفداری از خودی ها و شیطان جلوه دادن افراد خارجی نیز است. از این منظر، بیشتر چارچوبهای اخلاقی اعم از سکولار و مذهبی یک هدف مشترک را دنبال مینمایند: «تشویق مردم به پرورش ویژگیهای اجتماعی و سرکوب فردگرائی خودخواهانه و پرخاشگرایانه».
در مقابل اقتصاد نئوکلاسیک به عنوان یک استثنا برجسته، بر منیت و انسان محوری تاکید دارد، و تعقیب خواسته های مادی را بالا می برد، و شکل گیری اخلاقی را نادیده می گیرد و در نهایت، هنجارها به عنوان حاکمیت ذهنی هرگز قابل بررسی نیستند و نه تنها فضیلت بیربط تلقی میشوند، بلکه آنچه سنتهای قدیمیتر بهعنوان رذیله در نظر گرفته میشوند، سودمند نیز شمرده میشود. این نگاه بر مبنای ادعای معروف آدام اسمیت است که می گوید: «منفعت شخصی به جای خیرخواهی در خدمت خیر عمومی است»[5] اگرچه خود اسمیت در این مورد بسیار محتاط تر از بسیاری از پیروانش بود.
اقتصاد نئوکلاسیک بدون هیچ هدف مشترک متقابل، اهداف زندگی اقتصادی را به سود مادی و مالی کاهش میدهد و از بازیگران اقتصادی انتظار دارد به جای هنجارهای اخلاقی به قوانین و حقوق مالکیت احترام بگذارند و به جای فضیلت، توسط انگیزه های مالی هدایت شوند. این نشان دهنده یک نقطه کور اخلاقی است. دقیقاً همین ذهنیت است که به نابرابری گسترده، بی ثباتی مالی و بحران زیست محیطی در جهان امروز دامن می زند. به علاوه تلقین ارزشهای انسان اقتصادی، مردم را به سرکوب همدلی و همبستگی به نفع خودخواهی و فرصتطلبی سوق میدهد. در حالی که در جهان واقعیت بازارها و موسسات کلیدی به سادگی بدون تعهد به فضایل مانند انصاف، صداقت، اعتماد و همدلی عمل نخواهند کرد.
3- سنت اسلامی
در نگاه اسلامی پول شادی را فراتر از یک سطح معین نمیخرد و چه بسا خود باعث رنجش انسان خواهد شد چنان که در قرآن آمده است: مال و ثروت مایه آزمایش انسان است: «إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»[6]. برخی تحقیقات نشان میدهد که کشورهای شادتر نه تنها ثروتمندتر هستند، بلکه از حمایت اجتماعی قویتر، سطوح بالاتری از اعتماد و سخاوت، و توانایی بیشتری برای آشکار کردن تواناییهای عاری از موانع (از جمله فساد) برخوردار هستند[7]. این همان مفاهیمی است که در اخلاق اسلامی به آن تاکید شده است[8].
از دیگر سو در نگاه اسلام انسان موجودی دو سویه است یعنی مردم از یک طرف به همکاری، مشارکت، و پاداش به اعتماد اعتقاد دارند، امّا همچنین به تقلب و فرصتطلبی، حتی با هزینه مالی برای خودشان، نیز تمایل دارند. این همان وجود دوگانهای از نفس اماره و نفس لوامه ای است که در اسلام پیرامون آن سخ به میان آمده است و از یک سو نفس انسان را به خودمحوری متمایل میکند و از سوی دیگر وجدان انسان را از آن برحذر میدارد. از این رو تکیه بر نگاه انسانی برای بازشناسی هنجارها همانگونه که در اقتصاد نئو کلاسیک مطرح است با یک دوگانه متضاد روبه رو است. در حالی که در نگاه اسلامی این اخلاق به معنای عام یعنی حسن و قبح شرعی و عقلی است که تعیین کننده هنجارهای رفتاری است که از ثبات و شمولیت گسترده بر خوردار است و در فرهنگ انتظار اقتصادی مطلوب است که بر اساس این پارادایم بنا نهاده شده باشد و عملکرد آن بر این اساس به عنوان یک مرز اخلاقی در اقتصاد بازار نیاز دارد، چرا که این تعهد به همه اجازه میدهد تا تواناییهای خود را آزاد کنند و همچنین این اطمینان را به دست میدهد که همه به سمت اهداف مشترک مورد توافق بهویژه آنطور که در چارچوب اهداف توسعه پایدار تعیین شده است هدایت میشوند، و این نقش مستقیمی در توسعه امنیت پایدار بازی میکند
[1]. United Nations. Resolution adopted by the General Assembly on 6 July 2017, Work of the Statistical Commission pertaining to the 2030 Agenda for Sustainable Development
[2]. ارسطو، کتاب اخلاق ارسطو، ص 23
[3]. هومو اکونومیکوس یا «انسان اقتصادی» توصیف انسان در برخی نظریه های اقتصادی به عنوان فردی منطقی است که ثروت را برای منافع شخصی خود دنبال می کند. مرد اقتصادی به عنوان کسی توصیف می شود که با استفاده از قضاوت عقلانی از کار غیر ضروری اجتناب می کند.
[4]. Edward O. Wilson
[5]. Vivienne Brown, The Adam Smith Review. Routledge, 2006. V2 P 146
[6]. تغابن، 15
[7]. Happiness. University of Leicester. Press release: 2006.
[8]. نراقی، مهدی بن ابی ذر، جامع السعادات، ج 1 ص 389