مقاله معروف هایدگر، "مسئله در مورد فناوری" در سال 1954 منتشر شد. این مقاله طیفی از نگرانی های هایدگر را در طول سی و پنج سال گذشته فشرده و ترکیب می کند. با بسط دادن نکات کوتاهی که اغلب کمی بیشتر از نکاتی از کارهای قبلی است، می توان چیزهای زیادی در مورد این مقاله مرموز آموخت. این امر به ویژه در مورد ابتدای مقاله صادق است، که در فضای چند صفحه ای مفهوم یونان باستان تکنیک را معرفی می کند، آن را تعریف می کند و به بحث در مورد فناوری مدرن می پردازد. هایدگر در سراسر این مقاله و مقالات دیگری مانند "منشاء اثر هنری" تضاد بین تکنیک باستانی و فناوری مدرن را حفظ کرده و بر آن تاکید می کند. اینها دو شکل اصلی ساختن و به تبع آن دو شیوه اصلی آشکارسازی هستند. با این حال، از این مقالات به طور گسترده شناخته شده، واقعا نمی توان عمق تحلیل هایدگر از تکنیک را اندازه گیری کرد و به طور کامل تفاوت آن با فناوری مدرن را درک کرد. این فصل بر اساس خوانش سخنرانی ها و مقالات مختلف هایدگر درباره ارسطو به این موضوعات می پردازد.
هایدگر با پیشنهاد این که تفسیر ابزاری از فناوری ناکافی است، بحث را مطرح کرد، که چیزی عمیقتر زیربنای فرض معمول ما مبنی بر اینکه فناوری یک وسیله صرف است، قرار دارد. همانطور که او می گوید، "ماهیت فناوری به هیچ وجه هیچ چیز تکنولوژیکی نیست" پس چه چیزی میتواند باشد؟ یدگر در پاسخ، اولین جهش از چندین جهش را انجام می دهد که او را قادر می سازد در یک قطب نما کوتاه به نتایج خود برسد. این اولین جهش ما را به سرعت از ایده ابزار به مفهوم علیت، از علیت به منشأ مفهوم علت در یونان باستان، و از آنجا به کشف اینکه تکنیک یک شیوه آشکارسازی است، می برد.
هایدگر در ابتدا قول میدهد که ماهیت فناوری با بررسی علل چهارگانه ارسطو آشکار خواهد شد. اما به این مهم دست نمیابد. علل اربعه البته علل مادی، صوری، غائی و فاعلی است. این علل در واقع هیچ ارتباطی با علیت به معنای امروزی ندارند، مفهومی که تقریباً فقط معادل علت فاعلی است.
هایدگر ادعا می کند که کلمه یونانی که به عنوان علت ترجمه شده است، در واقع به معنای بدهکار بودن است. چهار علت دلالت بر راه هایی دارد که از طریق آنها یک چیز مدیون وجودش است. مثال هایدگر، یک جام نقره ای، است که به نقره ای که از آن ساخته شده مدیون است (علت مادی)، این ایده که جام باید پس از اتمام چگونه به نظر برسد (علت صوری)، پایانی که معانی و کاربردهای ممکن جام را به یک راه وجود محدود می کند(علت غائی)، و در نهایت صنعتگری که "سه روش فوق الذکر را برای مسئولیت پذیری و مدیون بودن با دقت در نظر می گیرد و جمع می کند(علت فاعلی)". صنعتگر به معنای ما اصلاً علت جام نیست، بلکه عهده دار ظاهر شدن جام نقش دار است.
یونانیها عمل ظاهر کردن چیزی را «poiêsis» مینامند. صنعتگر جای خود را در " poiêsis" از طریق نوع خاصی از دانش به نام تکنیک می گیرد که به او امکان می دهد علل دیگر را جمع آوری کند و کار را به پایان برساند. بنابراین، تکنیک تا آنجایی که کار تمامشده را پیش روی ما قرار میدهد و آن را حاضر میکند، شیوهای برای آشکارسازی است. هایدگر، این شیوه آشکارسازی یونانی را «برآوردن» و به آلمانی «“Her-vor-bringen» مینامد.
هایدگر سپس بهطور ناگهانی نتیجهگیری میکند که علیرغم این واقعیت که فناوری مدرن شکلی از خلق« technê» به روش فنی نیست و چهار علت را در بر نمیگیرد، باید آن را نیز بهعنوان شیوهای از آشکارسازی درک کرد. او به نشان دادن این موضوع ادامه میدهد، در این فرآیند به طور ضمنی فناوری را با تکنیک برای بقیه مقاله در تضاد قرار میدهد.
در صفحات پایانی متن مجدداً از تکنیک در ارتباط با هنر یاد می شود که در واقع در عهد باستان یک تکنیک محسوب می شده است او میگوید هنر یونانی شکل ویژهای از خلق: «poiêsis» بود که در ساخت مدرن زیباییشناسی از دست رفته است. هنر در عصر حاضر دیگر مانند یونانیان جهان را آشکار نمی کند. اکنون فقط یک تجربه در کنار دیگر تجربیات است.
او در مقاله ای با عنوان «پرسش در مورد فناوری» در مورد ماهیت فناوری می پرسد. سوال ساده ای به نظر می رسد، اما واقعیت در هاله ای از ابهام قرار دارد و این مقاله کمک چندانی به رفع تاریکی نمی کند. در واقع، شایستگی اصلی آن این است که در پاسخ بدیهی به سؤال تردید ایجاد کند. چرا هایدگر فناورانه بودن ذات تکنولوژی را انکار می کند؟ او با این مقاله، گزارش ابزاری فناوری را از یک روایت هستیشناختی متمایز میکند. گزارش کارکردی تکنولوژی به کارکرد فناوری در برآوردن خواسته های انسان می پردازد، در حالی که روایت هستی شناسانه بر نقش روح تکنولوژیک در ساختار یک جهان جدید از نظر ضرورت های برنامه ریزی و کنترل تمرکز دارد. گزارش ابزاری اشتباه نیست، اما بر آمده از دیدگاه مدرنیته است و نمیتواند توضیح دهد که چرا وعده های مدرنیته اشتباه شده است. فقط یک روایت هستی شناسانه ماهیت مدرنیته و پیامد فاجعه بار آن را روشن می کند. اما این نتیجه گیری سوالات بیشتری را ایجاد می کند.
ظاهراً یک گزارش هستیشناختی، فناوری را بهعنوان شیوهای برای آشکار ساختن، متمایز از تکنیک باستان توضیح میدهد. اما این که بگوییم یونانی ها یا خود ما دنیایی داریم که به این صورت نازل شده است به چه معناست؟ چگونه ساخت مصنوعات، یک فعالیت انسانی نسبتاً محدود، میتواند وظیفه عظیم هستیشناختی و تعریف جهانها را بر عهده بگیرد؟ بعلاوه، اگر صنعت: «technê» به عنوان «خلق: «poiesis» برای یونانیان چنین چیز بزرگی بود، چرا هایدگر پیشنهاد نمیکند تلاشی برای بازگشت به آن انجام دهیم؟ این سوالی ساده لوحانه است نقطه ای که واقعاً باید از آن سؤال شروع شود. این نکته، است که تفسیر اولیه هایدگر از ارسطو، به ویژه، روایت ارسطو از تکنیک چیست؟ که به طور خلاصه در ابتدای مقاله ترسیم شده است.
هایدگر میگوید: «بزرگترین دانش فلسفی دوران باستان با ارسطو بیان میشود، دانشی که حتی امروز نیز در فلسفه نادیده گرفته شده است» از سال 1921 تا 1939، ارسطو یکی از مشغله های عمده هایدگر است که دوره های سخنرانی و مقالات او را به خود اختصاص می دهد. در واقع گادامر که در زمان سخنرانیاش در سال 1923 درباره ارسطو با هایدگر مطالعه میکرد، ادعا میکند که برای هایدگر اولیه «"در کتاب " مراقبت از انسان برای خود و هستیاش"،«The Human Body and Its Care» چیزی وجود دارد که به عنوان سؤال مطرح میشود ..و او پاسخ جامع خود را در متافیزیک ارسطو یافته بود».
این نوشته ها درباره ارسطو برای انجام دو کار ظاهراً ناسازگار است. از یک سو، خوانشهای بسیار دقیق و حتی درخشان از ظریفترین جزئیات متون ارسطویی را تشکیل میدهند. از سوی دیگر، این خوانشها پیوسته راههای بسیاری را نشان میدهند که ارسطو از طریق آنها فلسفه خود هایدگر را پیشبینی میکرد. انسان متحیر می ماند که آیا اندیشه هایدگر مبتنی بر اندیشه ارسطو است یا اینکه هایدگر صرفاً متون ارسطویی را در آینه دیدگاه های خود تحریف می کند. تئودور کیزیل، زندگینامهنویس روشنفکر هایدگر، ادعا میکند که سخنرانی 1923 «نقطه صفر پروژه خاص BT [هستی و زمان]» است.
در واقع، این سخنرانی به عنوان تفسیر ارسطو بسیار گیج کننده تر از پیش نویس اولیه موضع هایدگر است. تا حدودی این موضوع در مورد درس سخنرانی بسیار دقیقتر هایدگر در سال 1931 درباره متافیزیک ارسطو صادق است. بنابراین، طرح مختصری از هستی و زمان به عنوان مقدمه ای برای توضیح محتوای این متون مفید است.
هستی و زمان مدعی است که «مسئله هستی» را که تحت تأثیر نئوکانتییسم: «neo-Kantianism» در دهههای قبل رها شده بود، با مطالعه انسان، موجودی که به تنهایی مسئله هستی را مطرح میکند، احیا میکند. هایدگر این نکته را قابل توجه میداند که انسانها نه تنها مانند همه چیزهای دیگر وجود دارند، بلکه با وجود خود رابطه دارند. وجود هر انسانی «مورد سؤال» است به این معنا که فرد باید تصمیم بگیرد که چه کسی باشد و چگونه باشد. در نتیجه این رابطه با خود، می توان گفت که هر فرد در نوع منحصر به فردی از خود «داشتن» خود است. من نه تنها ویژگی هایی دارم، بلکه باید آنها را "زندگی" کنم، آنها را در نظر بگیرم و در زندگی ای که تنها از آن من است و به تنهایی از آن من است، به آنها اهمیت خاصی و همیشه احتمالی بدهم. این پرسشانگیز بودن و تعلق انسان از آن موجودی بسیار خاص میسازد که هایدگر در نخستین تأملات خود آن را «زندگی واقعی» و در هستی و زمان «دازاین» مینامد.
هایدگر استدلال میکند که تحلیل شیوهی هستی دازاین میتواند راز خود هستی را باز کند. بنابراین هستی و زمان به عنوان هستی شناسی وجودی آشکار می شود. هایدگر نشان میدهد که ما ابتدا با امر واقعی در قالب یک «جهان» مواجه میشویم، یعنی سیستم منظمی از موجودات که در استفاده با آنها تعامل داریم، نه بهعنوان مجموعهای از اشیاء مجزای. انسان را فقط می توان مانند همیشه درگیر جهانی به این معنا درک کرد. به این ترتیب چیزهای جهان در هنگام استفاده برای دازاین «آشکار میشوند» و از این رو هایدگر آنها را «تجهیزات» (Zeug) مینامد. فرآیند آشکارسازی شامل تخصیص هدف و معنا به چیزها در رابطه با درک خود دازاین است. دازاین موجودی ثابت و معین ندارد، بلکه تلاش می کند تا خود را از طریق تعامل با اشیا و افراد دیگر بسازد. به خاطر نگرانی از آینده خود با دنیای خود درگیر است. از این رو عنوان کتاب «هستی و زمان» است.
چرا این هستیشناسی به جای یک گزارش روانشناختی از چگونگی تجربهی انسانها از دنیای عینی است که صرفاً بخشی از آن هستند؟ چرا توضیح در مورد بودن دازاین در جهان، روایتی از خود هستی است؟ پاسخ به این پرسش ها به اهمیت پدیدارشناسی برای هایدگر مربوط می شود. پدیدارشناسی گزارشی اول شخص از نحوه مواجهه دازاین با جهان در تجربه روزمره ارائه می دهد. این گزارش اولویت زمانی «جهان» را بر عینیت نشان میدهد، این واقعیت که ما چیزها را قبل از اینکه در دانش به آنها فکر کنیم، استفاده میکنیم. تصور عینی از چیزها نتیجه یک فرآیند انتزاعی پسینی است که دانش به معنای معمول در آن است. هایدگر استدلال میکند که محصولات آن فرآیند نمیتوانند به صورت دوری خود و منشأ خود را توضیح دهند، برای مثال، جهانی را که برای دازاین آشکار شده به ترکیبی از دادههای حسی و احساسات تقلیل دهند. هیچ توضیح عینیگرایانهای از دیدگاه سوم شخص ناظر علمی نمیتواند پشت آنچه پدیدارشناسی کشف میکند، توضیحی اساسیتر از هستی ارائه دهد. بنابراین، تبیین هستی بر حسب وجود در جهان، از نظر هستیشناختی بنیادی است، و بنابراین، فعالیت فنی که بهعنوان رابطه بنیادی در «جهانبودن» بهطور گسترده تعبیر میشود، از نظر هستیشناختی حائز اهمیت است.
هاایدگر قبلاً در این نوشتههای اولیه، شرح ابزاری فعالیت فنی را رد میکند و یک گزارش هستیشناختی جایگزین را پیشنهاد میکند. اما در این نوشتهها، خیلی بیشتر از مقالههای بعدی یا هستی و زمان به ما پیشنهاد میشود که بحث را ادامه دهیم.
رابطه عملی اصلی با یک جهان به طور مکرر در هستی و زمان از نظر استفاده از ابزار دستی ابتدایی توصیف شده است. با این حال، هایدگر در این اثر از رابطه بین تحلیل جهانیت و تحقیقات همزمان خود درباره ارسطو بحثی نمی کند. در دوره سخنرانی او در سال 1931 درباره متافیزیک ارسطو، این ارتباط به وضوح بیان شده است. در آنجا هایدگر میگوید: «ما باید خودمان روشن کنیم که ارتباط انسان با آثاری که تولید میکند به چه معناست. به همین دلیل است که در کتاب معینی به نام Sein und Zeit در مورد معامله با تجهیزات بحث می کند.
بنابراین، چندین دوره سخنرانی درباره ارسطو از اوایل دهه 1920 تا اوایل دهه 1930 به عنوان زمینه ای برای مفهوم هستی شناختی هایدگر از کنش در هستی و زمان عمل می کند. در این دوره ها، درک یونانی از هستی بر اساس مدل خلق «techne» تفسیر می شود. این مدل برای تجربه یونانی از «جهان شکل دهنده» است. توضیح مفصل ارسطو از آن، هسته، آنتولوژی او و نقطه اوج فلسفه یونانی است. هایدگر ادامه می دهد، این بدان معناست که فعالیت انسانی در ساختن، یک «نمونه» خاص نسبت به جهان، آشکارسازی اولیه هستی است. پس بیان واقعیتی در مورد انسان در کتاب هستی و زمان، به این صورت است که: «یعنی او دارای درک خاصی از هستی همه موجودات شخصی غیر از خودش» است» و این از نظر هستی شناختی حائز اهمیت است.
دازاین، باز هم در اصطلاح هایدگر، «عینی ـ هستیشناختی» است، تا آنجا که ترکیب آن بهعنوان موجودی خاص در جهان، جهان را آشکار میکند، یعنی «گشایش» یا «پاکسازی» را ایجاد میکند که موجودات در درون آن ظاهر میشوند. و این بخش در ابتدا توسط یونانیان به عنوان تکنیک. مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. بنابراین، شهود آنها در مورد ماهیت هستی در ساختار اساسی آن با تحلیل دازاین هایدگر مطابقت داشت.
نشر مطالب بدون منبع شرعا حرام و قانونا پیگیری خواهد شد