در رساله فایدون، سقراط داستانی از امید سابق خود می گوید که خیر مشترک برای همه را از کار آناکساگوراس بیاموزد: «انتظارم این بود پس از آنکه علت یکایک چیزها و همچنین علت کلی و اصلی همه اشیا را بر من روشن ساخت بهترین وجه را برای هر چیز و همچنین آنچه برای همه اشیا عالم خوب و خیر و صلاح همه چیز در آن است برمن نمایان سازد»[1] به واقع سقراط در اینجا به دنبال شناخت وضعیت ایده آل اشیاء در هستی است و مقصود وی در اینجا از خیر مشترک همان نظام احسن در حالت تکوین اشیاء است.
در توضیح باید گفت اولین ارجاعاتی که در جمهوری افلاطون به خیر دیده می شود، در گفتگوی گلاوکن (445 ق.م) برادر افلاطون و سقراط (454c–d) است. افلاطون هنگام تلاش برای پاسخ به چنین سؤالات دشواری که در رابطه با تعریف عدالت است، مشخص می کند که ما نباید «هر شکلی از تفاوت و عینیت را در طبیعت وارد کنیم» به عبارت دیگر هر شکلی از وجود را نباید شکل طبیعی قلمداد کرد بلکه باید بر یک حالت یا شکلی از عینیت و تمایز که مربوط به خود شیوه های زندگی است، تمرکز کنیم، که صورت خیر است.
این شکل از خیر مبنایی برای درک همه اشکال دیگر است، آن چیزی است که به ما امکان می دهد همه چیز را درک کنیم. از طریق گفتگو بین سقراط و گلاوکن (508a–c) افلاطون شکل خیر را با خورشید تشبیه می کند، زیرا خورشید چیزی است که به ما اجازه می دهد اشیا را ببینیم، افلاطون توضیح می دهد که چگونه خورشید اجازه رؤیت را می دهد، اما عین حال خورشید بینایی نیست. ولى «علت رؤیت است، چون خورشید در عالم مرئى است». صورت خیر نیز در عالم معقول آن چیزى است که حقیقت را به اشیاء معلوم و قدرت شناخت را مى دهد. این است نه تنها «علت علم و حقیقت، بلکه موضوع معرفت نیز هست». در اینجا اشاره به همان مثل افلاطونی است و درواقع صورت خیر همان وجود مثالی اشیاء است. پس در یک تعبیر از خیر سقراط مُثل را خیر میداند که تعبیری هستی شناسانه خواهد بود و مقصود از خیر عمومی در اینجا آن حقیقت هستی موجودات است.