صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

ذات گرائی یونانی

بسیاری از تعاریف ذات به درک هیلومورفیک یونان باستان از شکل گیری اشیا بازمی گردد. بر اساس آن روایت، ساختار و وجود واقعی هر چیز را می‌توان با قیاس به مصنوع تولید شده توسط یک صنعتگر فهمید. صنعتگر به هیله (چوب یا چوب) و یک مدل، طرح یا ایده در ذهن خود نیاز دارد که بر اساس آن چوب کار می شود تا به آن شکل یا شکل مشخص شده (مورف) بدهد. ارسطو اولین کسی بود که از اصطلاحات hyle و morphe استفاده کرد. طبق توضیحات ایشان، همه موجودات دارای دو وجه هستند: «ماده» و «صورت». این شکل خاص تحمیل شده است که به یک ماده هویت می بخشد - ماهیت یا «چیستی» آن (یعنی «آنچه هست»). افلاطون یکی از اولین ذات‌گرایان بود که مفهوم اشکال ایده‌آل را فرض می‌کرد - موجودی انتزاعی که اشیاء منفرد فقط وجهی از آن هستند. برای مثال: شکل ایده آل دایره یک دایره کامل است، چیزی که آشکار کردن آن از نظر فیزیکی غیرممکن است. با این حال دایره هایی که می کشیم و مشاهده می کنیم به وضوح ایده های مشترکی دارند - شکل ایده آل. افلاطون پیشنهاد کرد که این ایده ها ابدی هستند و بسیار برتر از مظاهر آنها هستند و ما این مظاهر را در جهان مادی با مقایسه و ربط دادن آنها به شکل ایده آل مربوطه آنها درک می کنیم. صورت‌های افلاطون به‌عنوان پدرسالار جزم‌های ذات‌گرایانه در نظر گرفته می‌شوند، صرفاً به این دلیل که مصداق‌هایی هستند از آنچه ذاتی و متنی اشیاء است – ویژگی‌های انتزاعی که آن‌ها را همان‌طور که هستند می‌سازد. یکی از نمونه ها، تمثیل افلاطون از غار است. افلاطون معتقد بود که جهان کامل است و عیوب مشاهده شده آن ناشی از درک محدود انسان از آن است. برای افلاطون دو واقعیت وجود داشت: «ماهوی» یا آرمانی و «درک»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد