وَمِنْ أَیْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِکَ؟
این فراز نیز عطف به فراز قبلی است
به واقع ندایی محذوف به قرینه فراز قبل در دل خود دارد با این معنا
ای رب کجا برای من نجات وجود دارد در درحالیکه فقط به واسطه تو فراهم میگردد.
این فراز و فراز پیشین
دو روی یک سکه اند و ان کمال انسانی است.
برای کمال نیاز است که انسان
1- به خیرات دست یابد و ان تنها منحصرا در دست خداست
2-از عواقب کارهای نادرست خود در امان بماند و نجات از این کارها نیز تنها در دست خداست.
پس این دو فراز در واقع تمنای رسیدن به سعادت است به دلالت تضمنی.
یعنی هر کدام گوشه ای از راه رسیدن به سعادت را طلب می کند و در کنار هم این دو انسان را به سعادت میرساند.
سوالی که در اینجا مطرح است رابطه میان صفت ناجی بودن خداوند و صفت ربوبیت الهی است.
همانگونه که گذشت ربوبیت الهی یعنی اصلاح امور مخلوقات برای کمال و صفت ناجی نیز به این صفت بازگشت دارد. زیرا نجات نیز جبران امور نابسامان خلق است و این جبران نوعی از اصلاح است.
اما همه اصلاح ها از نوع جبران نیست بلکه برخی از نوع جبران است و برخی از نوع فیض و خیر.