بودیسم جهانبینی سنتی هند را به ارث برده است که انسانها بارها و بارها تناسخ مییابند و هر پدیدهای به دلیل کارما اتفاق میافتد. این بدان معناست که هر رویدادی علت یا دلیل خاص خود را برای وقوع دارد. بدین ترتیب داستانهایی برای توضیح دلایل کارماییِ رسیدن ساکیامونی به روشنبینی و تبدیل شدن به یک بودا خلق شدند. این داستانها بیان میکنند که چگونه ساکیامونی در زندگیهای گذشته خود بوداهای گذشته (過去仏) را پرستش میکرد و چگونه در عوض، بوداها به او پیشبینی یا پیشگویی (vyākaraņa 授記) را عطا کردند که او (ساکیامونی) در آینده به مقام بودا دست خواهد یافت. شاید شناختهشدهترین داستان در میان این داستانهای پیشگویی، داستان مربوط به دیپانکارا بودا یا «دیپانکارا جاتاکا (نقاشی دیواری در غار بزِکِلِیک 9(16)[a]، نقش برجسته کاوششده از گندارا» باشد.
نقاشیای که «وعده» یا «پرانیدهی» ساکیامونی را از زندگی گذشتهاش به تصویر میکشد
طبق این داستان، روزی برهمن جوانی به نام سومدها (که با نام مگا نیز شناخته میشود) شنید که بودای دیپانکارا به شهر میآید و تصمیم گرفت گل نیلوفر آبی به بودا پیشکش کند. با این حال، پادشاهی که او نیز امیدوار بود به بودا پیشکش کند، تمام گلهای نیلوفر آبی پادشاهی را خریده بود و تقریباً چیزی برای خرید دیگران باقی نگذاشته بود. با این حال، سومدها با اصرار به جستجوی خود ادامه داد و به دختری با گلدانی از گل نیلوفر آبی برخورد کرد. سومدا از دختر التماس کرد که سرانجام دختر موافقت کرد چند گل به او بدهد. وقتی سومدا گلهای نیلوفر آبی را به بودای دیپانکارا پیشکش کرد، معجزهای رخ داد. گلها به هوا برخاستند و بالای سر بودا ماندند. سومدا همچنین متوجه شد که گودالی از گل در مسیر بودای دیپانکارا قرار دارد، بنابراین سومدا روی زمین دراز کشید و موهایش را روی گودال پهن کرد تا از کثیف شدن پاهای بودا جلوگیری کند. بودای دیپانکارا با اشاره به تقوای سومدها، پیشگویی کرد که سمدا روزی به عنوان شاکیامونی دوباره متولد خواهد شد و از این طریق به روشن بینی دست خواهد یافت.