صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

آرامگاه کوروش

آرامگاه کوروش در دوران اسلامی

در دوران پس از اسلام تاریخ نویسان اسلامی کمتر به آرامگاه پاسارگاد توجه داشته اند به گونه ای که اشاره به این آرامگاه مختصر و محدود است. اولین بار «ابن بلخی» در حدود 498 تا 511 هجری قمری در کتاب فارس‌نامه به پاسارگاد اشاره کرده است. ابن بلخی: «مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ، اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کرده‌اند.» اولین جهانگرد اروپایی که از این آرامگاه یاد می‌کند جوزپه باربارو (Barbaro Josafat)  جهانگرد ونیزی است که در سال 1474 میلادی بازدیدی از آن داشته است. جوزپه باربارو در این باره می‌نویسد: گوری است که گویند قبر مادر سلیمان است و بر فراز آن کلیسای کوچکی است که خطوط عربی بر آن کنده‌اند، ایرانیان آن را مادر سلیمان خوانند و این بنا رو به مشرق است

دیدگاهها درباره مقبره کوروش

نخستین کسی که دیدگاه آرامگاه کوروش برای پاسارگارد را اظهار داشت، جیمز موریه است وی دو بار در سال‌های: 1808 و 1811 میلادی به پاسارگاد سفر کرده بود. اما وی بعدها از این نظر خود بازگشت و آرامگاه کورش و پاسارگاد حقیقی را مکانی در اطراف فسا حدث زده است، اما برخی مستشرقین مانند سِر رابرت کرپورتر در سال: 1818 میلادی و کلودیوس جیمز ریچ در سال 1821 میلادی نظریه را تایید کردند (شهبازی، علی‌رضا شاپور (۱۳۸۸)، راهنمای جامع پاسارگاد، شیراز: بنیاد فارس‌شناسی شیراز، ص 132). این در صورتی بود که گروهی دیگر مانند: «دلاواله، اوزلی، لاسِن، اوپرت، سایس و ژان دیولافوآ» آرامگاه کورش و پاسارگاد را در اطراف فسا می‌دانستند (جرج ناتانیل کرزن، ایران و قصبه ایران، ج2، ص107). همچنین گروهی دیگر دیدگاه متفاوتی داشته‌اند.

آلبرشت فون ماندِلسو در سال: 1638 میلادی و به پیروی از روحانیون مسیحی مقیم شیراز، این مقبره را مدفن مادر سلیمان چهاردهمین خلیفه پس حضرت علی دانسته است.

سِر ویلیام اوزلی در سال: 1811 میلادی ادعا نمود که تخت‌جمشید یا پرسپولیس همان پاسارگاد کورش است و زاکارتی نیز بنای موسوم به زندان سلیمان را آرامگاه او دانست. چریکف در سال: 1847 مقبره مادرسلیمان را قبر بهمن پادشاه کیانی معرفی کرد. مارسل دیولافوآ آنرا مدفن ماندانا مادر کورش و اوپرت نیز آنرا مقبره کاساندان زن کورش میداند ویسباخ بی آنکه دیدگاهی پیرامون محل آرامگاه کورش عنوان کند، بنای فعلی را آرامگاه کورش نمی‌داند

 )Weissbach, F. H1894), "Das Grab des Cyrus und die Inschriften von Murghāb", Zeitschriften der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft (به آلمانی), vol. Bd. 48, p. 653656)

با توجه به دیدگاه های مختلفی که در مورد مقبره کوروش وجود دارد دیدگاه مخالفان برای مخالفت با اینکه مقبره مذکور از آن کوروش است به شرح ذیل است:

مرگ کوروش

پیرامون مرگ کورورش دو دیدگاه وجود دارد:

1-    گزنفون یکی از مورخین یونانی معتقد است که کورش در بستر بیماری از دنیا -به مرگ طبیعی- رفت.

2-    از سویی دیگر، اکثر مورخین قدیم معتقدند که کورش کبیر در جنگ کشته شد. بیشتر تاریخ‌دانانی که در مورد مرگ او نوشته‌اند آن را در جنگ با یکی از طوایف سکایی در شمال‌شرق ایران گزارش کرده‌اند. اما در مورد نام قومی که کوروش در جنگ با آنان کشته شده یا زخمی و بر اثر جراحت آن کشته شد، اختلاف است. هرودوت آن را ماساژات نامیده، کتزیاس دربیک (derbices) و برس کلدانی هم دها (Dahae)، که هر سه از اقوام ایرانی سکایی بوده که در فاصلهٔ گرگان تا ورای دریاچه خوارزم و سیردریا سکونت داشته‌اند.

اگرچه در دوران باستان تردیدهایی در مورد اعتبار تاریخی تصویر کوروش توسط گزنفون مطرح شده بود (سیسرو، نامه به برادر پنجم 1.1.23) اما برخی از محققان حاضر استدلال می‌کنند که رویدادهای تاریخی اصلی سیروپدیا معتبرتر از آنچه در تاریخ‌های هرودوت توضیح داده شده است، (استیو دبلیو هرش، دوستی بربرها: گزنفون و امپراتوری ایرانی (هانوفر NH: انتشارات دانشگاه نیوانگلند، 1985). و بحث بر سر ارتباط و دقت تاریخی این اثر ادامه دارد و اعتبار آن به عنوان منبع تاریخ هخامنشیان بارها مورد تردید قرار گرفته و توصیفات متعددی از وقایع یا اشخاص نادرست یافته شده است. به عنوان مثال، گزنفون می­گوید که امپراتوری ماد توسط یک پادشاه ضعیف رهبری می شد و زمانی که کوروش با دختر کیاکسارس ازدواج کرد، پایان مسالمت آمیزی داشت.  اما طبق منابع بابلی و ازجمله کتیبه بر استوانه کوروش) و به گفته هرودوت کوروش آخرین پادشاه ماد یعنی آستیاگ را در نبرد کشت؛ هرودوت دو نبرد بین کوروش و کرزوس را ذکر کرده است، در حالی که در گزنفون تنها یک نبرد که منجر به فتح لیدیا شد، گزارش کرده است. نام پسر دوم کوروش، که از روی کتیبه ها و از هرودوت به عنوان بردیا شناخته شده است توسط گزنفون به عنوان (Tanaoxares) آورده شده است.

فهرست ساتراپی های گزنفون شباهت بسیار کمی با توصیف هرودوت (3.89-97) یا فهرست کشورهای ارائه شده در کتیبه های پارسی باستان دارد. مصر نه توسط کوروش بلکه توسط پسر و جانشین او، کمبوجیه (529-22 قبل از میلاد) در سال 525 فتح شد ولی وی عنوان میکند توسط کورورش فتح شده است. بسیاری از نام‌های ایرانی در کوروشنامه فقط از قرن چهارم میلادی شناخته می‌شوند، برخلاف گزارش هرودوت مبنی بر مرگ کوروش در نبرد، گزنفون مرگ او را در خانه، ظاهراً در سنین پیری توصیف کرده است.

تصویر گزنفون از کوروش به عنوان پادشاهی خیرخواه، که از طریق اقناع و نه با زور حکومت می کند، این اثر به شهرت بنیانگذار امپراتوری ایران به عنوان پادشاهی عادل و بردبار کمک کرده است که با وقایع تاریخی سازگار نیست بنابراین به طور غیرمستقیم به ایجاد تصویری سنتی از ایران هخامنشی به عنوان یک دولت سالم و نیرومند در دوره اولیه خود کمک کرده است. گزنفون (حدود 431 - 355 قبل از میلاد) معاصر کوروش (حدود 580 - 530 قبل از میلاد) نبوده و احتمالاً برخی از اطلاعات او در مورد ایران بر اساس وقایعی است که در دربار بعدی هخامنشیان رخ داده است. به ویژه درباره کورورش کوچک که گزنفون از جمله یکی از «ده هزار» سرباز یونانی است که همراه وی بوده است. علیرغم عدم اعتقاد به اعتبار تاریخی آن، سیروپدیا عمیقاً بر تاریخ نگاری مدرن در امپراتوری هخامنشی تأثیر گذاشته است.

همه این عوامل باعث شده است که محققان کلاسیک کوروش نامه را به عنوان یک اثر داستانی و به ندرت با محتوای تاریخی قضاوت کنند. و به نظر می رسد که سیستم آموزشی ایرانی دارای ویژگی های مشترکی با سیستم آموزشی اسپارت بوده است که احتمالاً منعکس کننده اقامت گزنفون در آن شهر پس از تبعید او از آتن در سال 394 و تحسین عمومی او برای اسپارت است.

از سوی دیگر، ایران‌شناسان به شباهت‌های میان سیروپدیا و شاه‌نامه فردوسی و آنچه از سنت‌های شفاهی ایرانیان در دوران باستان شناخته شده است، اشاره کرده‌اند. به عنوان مثال، آرتور کریستنسن (اشاره پادشاهان در ویژگی های ایران باستان، پاریس، 1936. ص 122-35) اشاره کرد که صحنه مرگ کوروش آنگونه که گزنفون ارائه کرده است بسیار شبیه صحنه های بستر مرگ و سخنرانی های پایانی در شاهنامه است. ولفگانگ کنات رفتار، نگرش ها و گفتارهای کوروش در سیروپدیا را با نمونه هایی از شاهنامه و قطعاتی از کتیبه های سلطنتی پارسی باستان، مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده است که: کوروش نامه را باید منعکس کننده «آینه ای برای شاهزادگان» فارسی دانست. با این وجود، باید دید که این فضایل سلطنتی تا کجا منحصراً فارسی است. برخی از آنها در متون سلطنتی از سراسر جهان یافت می شود. هلین سانسیسی-وِردنبورگ شباهت‌هایی بین سخنان کوروش در بستر مرگ و کتیبه یافته است و همچنین تلاش کرده مکانیسم‌های احتمالی انتقال را روشن کند.

با توجه به آنچه گفته شد میتوان دریافت به احتمال قوی دیدگاه گزنفون پیرامون مرگ کوروش نادرست باشد، بر این اساس اگر مرگ کوروش در سرزمین های شمالی ایران واقع شده باشد احتمال آنکه مقبره کوروش در استان فارس واقع شده باشد احتمال بعیدی است زیرا بر اساس نقل هرودوت تهم‌رییش در جنگی سنگین با کوروش به پیروزی رسید. بیشتر سپاه کورش نابود شده و او نیز کشته شد. هرودوت با اشاره به اینکه حکایات گوناگون در مورد مرگ کوروش مطرح است و او آن که به حقیقت نزدیک‌تر است را انتخاب کرده مشخص می‌کند که خود نیز از صحت آن مطمئن نبوده‌است (پیرنیا، حسن. تاریخ ایران باستان. جلد اول، چاپ پنجم، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰، ص ۴۵۲۴۴۶) به نظر زرین‌کوب بعید به نظر می‌رسد که باقیمانده سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند.

البته در روایت کتزیاس در جنگ کوروش با قومی دربیک‌ها آنها با فیل‌های جنگی خود سواره‌نظام ایرانیان را محاصره کنند و کوروش از اسب به زیر افتاده و با زوبینی که به رانش می‌خورد، مجروح می‌کند. روز بعد «آمورگِس» پادشاه سکائی به کمک وی آمده و دربیک‌ها مطیع می‌شوند اما کوروش چند روز بعد پس از وصیت به اطرافیان خود و تعیین کمبوجیه به عنوان جانشین خود می‌میرد بر اساس این نقل کتزیاس امکان حمل کوروش به فارس ممکن است، هرچند طی این مسافت برای جسد و نپوسیدن آن دشوار است.

وجود استخوان زن در مقبره کوروش

در پاسارگاد اسکلت های دو زن به دست آمده و اثری از استخوان های یک مرد ( که بتوانیم آن را به کوروش منسوب نماییم) به دست نیامده است. بنابراین پاسارگاد، مقبره کوروش نیست و تا چند دهه پیش نیز همه مردم محلی، این مکان را "مقبره حضرت سلیمان" مینامیده اند. در فارس‌نامه ابن بلخی آمده:

مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کرده‌اند خانه به چهار سو هیچ‌کس در آن خانه نتواند نگریدن کی گویند کی طلسمی ساخته‌اند کی هر کی در آن نگرد کور شود اما کسی را ندیده‌ام کی این آزمایش کند (ابن بلخی (۱۹۲۱)، فارس‌نامه، به کوشش به سعی و اهتمام گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون.، کمبریج: مطبعه دارالفنون).

فرصت الدوله شیرازی نیز در علت انتساب این بنا به سلیمان عنوان می­کند:

یکی از مورخین می‌گوید چون برخی جمشید را سلیمان می‌دانند شاید مادرش در آنجا مدفون باشد لهذا باین اسم خوانده شده اما در یکی از تواریخ اروپا مرقومست که سلیمان ابی جعفر برادر هارون الرشید شهر پسارگیدی را تحویل داشته وقتی از جانب خلیفه به حکومت آنجا رفته، مادرش که همراه بوده در آن سرزمین درگذشته و بخاک مدفون آمده از آنوقت معروف به قبر مادر سلیمان گردیده و بطول زمان گمان نموده‌اند سلیمان نبی است پس مشهد ام‌النبی نیز گفته‌اند و الله اعلم. این بلوک از شهرهای بزرگ ایران و اولین بناست که نهاده شده (فرصت‌الدوله شیرازی (۱۳۶۲)، آثار عجم، به کوشش به کوشش علی دهباشی.، تهران، ص 230)

با توجه به اینکه در این مکان مسجدی وجود داشته است که پهلوی ها آن را تخریب نمودند  (دکتر رضا مرادی غیاث آبادی. نقش رستم و پاساردگاد. نوید شیراز.) و با توجه به اینکه وجود سنگ نوشته بر روی مزار در زمان هخامنشی مرسوم نبوده است (کامیار عبدی) این در حالی که گزارش هایی آمده است این جا دارای سنگ روی مزار بوده است. 

موریر مدعی است در اینجا یک کتیبه وجود داشته است  «روی پایه‌ای چهارگوش تک سنگی قرار داشت و حاوی کتیبه مشهور بود: «فانی، من هستم. کوروش، پسر کمبوجیه، بنیانگذار سلطنت ایران و فرمانروای آسیا، از من کینه توز این بنای تاریخی را نکن.» (موریر، جی.جی. (1812). سفری از طریق ایران، ارمنستان، و آسیای صغیر، به قسطنطنیه، در سال‌های 1808 و 1809، لانگمن، هرست،. ص. 144-146) اما این کتبیه الان موجود نیست

عدم مطابقت محل کنونی و توصیفات مورخان

از جمله عللی دانشمندانی که پاسارگاد را مقبره کورش نمی‌دانند، این است که گزارش‌های مورخان یونانی با موقعیت پارسه سازگاری ندارد. ایشان عنوان میکنند بنایی در یک منطقه کوهستانی با کتیبه و ده سکوی مطبق و اطاق بزرگی که بتواند تابوت و تخت و میز و ساغرها و هدایای گوناگون را در خود جای دهد با وضعیت ظاهری این منطقه هموار و مقبره‌ای با شش سکوی مطبق و اطاق بسیار کوچک و بدون کتیبه یا جای کتیبه، به علاوه براساس مقاله آرامگاه کوروش بزرگ کجاست باید بدانید که هیچ تصویری در داخل و خارج از مقبره کورورش وجود ندارد. فقط، در ورودی و زیر مثلث سقف، یک تصویر بسیار کم رنگ از 12 گلبرگ معمولی امپراطوری هخامنشی دیده می شود. بجز این تصویر، هیچ کتیبه ای در مقبره کوروش دیده نمی شود. آرین، مورخ یونانی نوشت که یک کتیبه به خط میخی فارسی قدیمی در مقبره کوروش پیدا شده که می تواند به صورت زیر ترجمه شود: "ای مرد، من کوروش هستم، پسر کمبوجیه که امپراطوری ایران را تاسیس کرد و پادشاه آسیا بود. به من و این بنای یادبود بی میلی نکن." آریستوبولوس، آرین و استرابو توصیف کرده اند که داخل آرامگاه کوروش با یک تخت طلایی، یک میز با ظروف آشامیدنی و تابوت طلایی تزئین شده است.

همچنین در کتیبه بیستون واژه‌های «پیسیاشادا» و «پازارخا» وجود دارد که نام دو منطقه مسکونی در تاریخ هخامنشیان است. بر اساس نقشه باستانی «پروفسور اوپر» مختصات جغرافیایی «پیسیاشادا» همان شهر دارابِ امروزی و «پازارخا» همان شهر فسای کنونی است که بر اساس اسناد تاریخی مقبره کوروش در صورت وجود در اطراف این دو شهر و نزدیکتر به «پازارخا» بنا شده است که 215 کیلومتر از پاسارگاد امروزی فاصله دارد! (جرج ناتانیل کرزن، ایران و قصبه ایران، ج2، ص107)

 

علم

دانشی از عالم سفلی نمی‌آید به نفس ••• عالمی دیگر بباید رفتو از نو دانشی.

وصف سیل در شعر عربی


فَأَصْبَح َالْعِینُ رُکودًا عَلَى الْــــ.......ــأوْشَازِ أَنْ یَرْسَخْنَ فِی الْمَوْحَلِ

ترجمه: پس گاو وحشی ماده بر روی تپه ایستاد از جاری شدن سیل


کالسحل البیض جلا لونها ... سح نجاء الحمل الأسول


مانند پوست تخم مرغ بود رنگ ابرها. [مانند] گوسفند حامله ای که زیر شکمش سست بود، فربه شد

کد داوینچی

 اشکال اساسی در این نظریه پردازی آن است که براساس روایات تاریخی و مذهبی خود مسیحیان و خود یهودیان، عامل حقیقی در رد حضرت عیسی مسیح (ع) و به باور مسیحیان مصلوب شدن وی یهودیان بوده اند، چگونه ممکن است این گروه که خواهان کشته شدن وی بوده اند باعث نجات مریم مجدلیه که همسر عیسی مسیح بوده شده اند و شجره عیسی را حفظ کرده اند و با تشکیل گروهی مخفی، وظیفه حمایت و حفاظت از فرزندان مسیح را برعهده می گیرند!؟

 این اشکال به وجود میآید که که حواری دوازدهم حضرت عیسی چه می شود؟ اگر پاسخ داده شود آن یهودای اسخیوطی بوده است که عیسی را لو داده است و از جمع حواریون طرد شده است پاسخ آن است که عیسی فرد دیگری را به عنوان حواری جایگزین نموده یا برخی توبه یهودا را مطرح نموده اند با این وجود اگر مقصود از جام مقدس، مریم مجدلیه باشد متن کتاب مقدس نیز با این معنا سازگار نیست، چون چگونه او را بین دیگر حواریان گردانده است؟ واگر آن گونه که ادعا شده یکی از دلائل اطلاق جام به مریم مجدلیه این است که خون مسیح کنایه از دودمان وی است که از طریق نطفه در وی ریخته شده و نسل حضرت عیسی را از مریم مجدلیه است، پس از نوشیدن جام توسط دیگر حواریان چه چگونه توجیه میشود

تبار انحراف (معرفی کتاب شاهد ما)

برندان رابرتسون در کتاب شاهد ما، Our Witness  شهادت ها و تجربیات مسیحیان LGBT+ را که امروزه با ایمان فعال و تأثیرگذار زندگی می کنند، جمع آوری کرده است. 

وی مدعی است برخی از ایشان   از کلیسا با طرد و به حاشیه رانده شدن مواجه شده اند. برخی از طریق آشتی دادن ایمان و تمایلات جنسی خود در کلیسا تحقق و برکت یافته اند. و برخی شاهد احیای بزرگ و پرباری هستند که روح القدس از طریق زندگی جامعه مسیحی دگرباشان جنسی به وجود می آورد.

وی مینویسد 

با هزاران مسیحی LGBT+ در سراسر جهان ملاقات کرده‌اند و شاهد حرکت روح‌القدس در عمیق‌ترین راه‌ها بوده‌اند. من از اینکه چه تعداد از رهبران مسیحی دست به دامن من شده اند تا به من بگویند که آنها نیز احساس کرده اند روح خدا آنها را تشویق می کند تا گام بردارند و افراد دگرباش جنسی+ را به عنوان اعضای وفادار کلیسای مسیح در آغوش بگیرند، شگفت زده شده ام. من مشاهده کرده‌ام که جوامع در سرتاسر جهان به تأیید و پذیرش افراد دگرباش جنسی به عنوان بخش‌های برابر و ضروری جوامع خود نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شده‌اند. و من احیای واقعی در میان جوامع مسیحی دگرباشان جنسی را دیده ام.اینها داستانهای ایمان، امید، عشق و زندگی، و گواهی بر کار جدید شگفت انگیز خدا در دنیای امروز ما هستند.

این نسخه منحصر به فرد DLT شامل تعدادی داستان از مسیحیان LGBT+ از بریتانیا و ایرلند است.

برندن رابرتسون Brandan Robertson یک رهبر فکری و مفسر مسیحی است که در تقاطع معنویت، تمایلات جنسی و تجدید اجتماعی کار می کند. او کشیش اصلی کلیسای مسیحی Missiongathering در سن دیگو، ایالات متحده آمریکا است.