صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی
صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

صفحه اطلاع رسانی میرزا محمد رضا صفائی تخته فولادی

مصلحت در نظر هیوم

اسمیت استعاره دست نامرئی را برای نشان دادن نظم اجتماعی درون زا و خودانگیخته پیشنهاد می کند. با بررسی اصل و نسب فلسفی این مفهوم میتوان ریشه آن را در فلسفه حقوق طبیعی سنتی، نظم اجتماعی برونزا و اجباری در چارچوب قانون طبیعی پیدا نمود. قانون طبیعی برونزا است به این معنا که با تأمل عقلانی در مورد ضرورت طبیعت انسان برای حفظ یک جامعه کشف می شود. قانون طبیعی اجباری است به این معنا که انسان ها قوانین طبیعی را یا از التزام به اراده خدا یا در مورد گروتیوس به دلیل عقلانی بودن آن دنبال می کنند.

هیوم این بحث را با این استدلال که قواعد اجتماعی عدالت محور به صورت قیاسی توسط قانونگذاران منطقی وضع شده اند تا مصلحت اجتماعی را افزایش دهند، مطرح و به بحث از مصلحت می­پردازد و آن را موضوعی عرفی می کند.

توضیح آنکه یکی از ویژگی های متمایز کننده در بحث قانون طبیعی از زمان گروتیوس تا لاک به انگیزه فعالیت های انسانی مربوط می شود. به نظر گروتیوس، انگیزه انسان در نهایت ناشی از تعهد به اراده خداوند است، به طوری که منفعت شخصی صرفاً یک «علت تحریک کننده» برای رسیدن به یک علت غائی است.

اراده خدا در قانون طبیعی تجسم یافته است که به نوبه خود با عقل یقینی کشف می شود. از این رو «نظم اجتماعی عادلانه مستقل از فعالیت‌های ارادی انسان‌ها وجود دارد و افراد عاقل از آن پیروی می‌کنند». اگر فعالیت‌های منفعت‌خواهانه فردی با نظم اجتماعی «عادلانه» سازگار نباشد، غیرمنطقی تلقی می‌شوند و فشرده می‌شوند. بنابراین، عقل محور اصلی «بحث غایت‌شناختی از قانون طبیعی» است. به دلیل عقل است که افراد وجود خدا و وظیفه خود را برای الزام به اراده او و نیز قوانین طبیعی خاص تشخیص می دهند.

امّا انگیزه اصلی فلسفه اخلاق اسکاتلندی این است که عقل را از نقش اصلی خود در بحث قانون طبیعی خلع کند و آن را با احساسات یا تجربیات حسی جایگزین کند. در مرحله نهایی این رویکرد جدید، یک نظم اجتماعی در محدوده فعالیت‌های منفعت‌ طلبانه افراد به صورت درون‌زا می‌شود و به‌طور خودجوش حفظ می‌شود. آدام اسمیت با استعاره معروف دست نامرئی به این مرحله نهایی می رسد. او آخرین آثار از عقل را در نسخه اسکاتلندی بحث حقوق طبیعی حذف می کند به طوری که حفظ نظم اجتماعی دیگر نیازی به استدلال غایت شناسانه ندارد.

در این میان نظریه های اصلی هاچسون و هیوم را به عنوان چهره های اصلی فلسفه اخلاق اسکاتلند شکاف بین بحث قانون طبیعی و استدلال اسمیت در مورد احساسات اخلاقی را پر می کند. نظریه روانشناسی اخلاقی هاچسون از گزارش های لاک در مورد «قانون طبیعی» ناشی می شود، استدلال‌های لاک در صدد است تا نشان ‌دهد که فعالیت‌های منفعت‌طلبانه با یک «نظم اجتماعی عادلانه» سازگار است. اما هاچسون با رد هرگونه رفتار انسانی مبتنی بر «قانون طبیعی»، استدلال های لاک را سکولاریزه و غیر الهی می کند. او بر این باور است که فعالیت های فردی ناشی از اشتیاق است. در مورد لذت بردن و دوری از دردها و این که فعالیت های اخلاقی ترویج "خیر عمومی" یک جامعه ناشی از همان اشتیاق دنبال کردن لذت از احساسات اخلاقی است[1].

 از آنجایی که منفعت شخصی افراد هاچسونی عبارت است از دنبال کردن لذت (و دوری از دردها) از احساسات اخلاقی، نه تنها تمایل خود به خودی افراد برای دنبال کردن «مصلحت عمومی» وجود دارد. همچنین سلسله مراتبی از نظم اجتماعی وجود دارد که تمام فعالیت های فردی رقیب بر اساس سهم آنها در «مصلحت عمومی» مرتب می­شوند.

استدلال اخلاقی «خیر یا مصلحت عمومی» البته غایت‌شناسانه است و انگیزه‌های منفعت‌طلبانه را از هر گونه اهمیتی سلب می‌کند. همچنین مشکل این است که چه کسی «مصلحت عمومی» را تعیین می کند. هیوم این موضوع را مطرح می کند. او مفهوم قانون طبیعی عقل را به عنوان قوه محاسبه عقلانی برای تعیین فایده اجتماعی فعالیت های انسانی دوباره معرفی می کند و سود اجتماعی را معیار اصلی عدالت قرار می دهد. از این رو، از نظر هیوم، عدالت یک فضیلت ساختگی است و در معرض ارزیابی عقلانی مصلحت اجتماعی است. این نشان می‌دهد که عدالت به فعالیت‌های هدفمند، قانونگذاران بستگی دارد تا تعیین کنند چه چیزی ارزش اجرا دارد و چه چیزی ارزش اجرا ندارد.



[1]. Buckle, S.(1991): Natural Law and the Theory of Property: Grotius to Hume, Oxford, p 191

نقش هوش هیجانی در استحکام بنیان خانواده باتاکید برآیات وروایات

خانواده از نهاد هایی است که در اسلام جایگاه ویژه ای دارد. پیامبر اسلام در این مورد می فرمایند: «ما بُنِیَ بِناءٌ فِی الاسلامِ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن التَّزویجِ؛ در اسلام، بنیادى نهاده نشده است که در نزد خدا، از ازدواج، محبوب‏تر باشد»[1]. بنابراین به دلیل اهمیت و ارزش خاصی که نهاد خانواده دارد، باید برای تقویت و تحکیم بنیاد خانواده تلاش زیادی نمود و در بابا اهمیت بنیان خانواده همین مقدار کافی است که در قرآن حفظ خانواده در موارد فحشای علنی نیز بر طلاق و از هم پاشیدن خانواده ارجح دانسته شده است، چنان که در آیه: «وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ  فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا؛ و از زنان شما [امتِ اسلام] کسانی که مرتکب زنا می شوند، چهار نفر مرد از خودتان را بر آنان به گواهی بخواهید؛ پس اگر [به ارتکاب آن] گواهی دادند، آن زشت کاران را در خانه ها [به عنوان حبس ابد] نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا خدا [برای نجات] آنان راهی قرار دهد»[2]. دستور داده می­شود زنان خطا کار در منزل حبس شوند نه آنکه از ایشان جدا شد و این نشان می­دهد بقای خانواده برای اسلام تا چه اندازه اهمیت دارد.

خطرى که در دنیای پست مدرن، جامعه انسانی را تهدید مى‏ کند، از میان رفتن سازمان خانواده در این تمدن است. این فرایند با تغییر ماهیت خانواده از شکل طبیعی آن به اشکال غیر طبیعی؛ از میان بردن جایگاه والای خانواده در جامعه و در میان افراد به ویژه نسل جوان؛ ایجاد بسترهای نا امنی برای روابط خانوادگی؛ عدم مهارت در روابط زوجین و غیره رابطه مستقیم و گاه تصاعدی دارد[3]. سران استکبار و استثمار و در راس آن شیطان جایگاه خانواده را مانعى اصلی در برابر مطامع و خواسته‏ هاى نا مشروع خود مى‏ بینند، با همه توان، تلاش مى‏ کنند در جهت از میان بردن خانواده، گام بر می­دارند[4].

در اسلام زن و مرد یار و یاور و مکمّل یکدیگرند و تکامل هنگامی حاصل می‌شود که این دو در تعامل صحیح و مجاز یکدیگر را کامل کنند و به فرمودة قرآن: «..هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»[5] و از این رو هریک وظایف خاص خود را در خانواده دارا هستند و حفظ و استحکام خانواده در گرو انجام وظایف هر یک به نحو احسن است تا بتوان نیاز های طرف مقابل را بر طرف نمود. از سوی دیگر برای انجام وظایف به نحو احسن نیاز به مهارت هائی از قبل خودش ناسی، کنترل احساسات و غیره است که یکی از آنها کنترل احساسات و شناخت احساسات دیگری و برخورد مناسب در این حالات است که در روانشناسی معاصر از آن به هوش هیجانی تعبیر شده است.

 در تعریف هوش هیجانی  گفته شده که عبارت است از مجموعه تواناییهایی است که به فرد کمک میکند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم نماید. این تعریف از هوش هیجانی با خویشتنداری در اسلام مطابقت معنائی دارد که نوعی از صبر به شمار می­رود. از دیگر سو زندگی خانوادگی به عنوان یک  چالش احساسی و عاطفی که دارای فراز و نشیب­های گوناگونی است، برای بقا و پایداری و ایجاد محیطی آرامش بخش که هدف از ایجاد خانواده است یکی از مهارت­های بایسته توانائی خویشتن داری است. اسلام به عنوان یک دین که هدف از آن دادن راه­کار برای سعادت دنیوی و اخروی است ، در مورد این موضوع نیز دارای گزاره­هائی در نصوص قرآنی و روائی است.

رفتارهای انسانی ار قبیل رشد و نمو؛ پیری و جوانی  احساسات و هیجانات و غیره از افعال غیر ارادی انسان به شمار می­رود. از این رو هیجانات و احساسات انسان از افعال غیر ارادی انسان به شمار می­روند که انسان با اختیار خود توانائی ایجاد و خلق آنها را ندارد از این رو در شکل گیری آن نقشی دارد در عوض می­تواند آنها را کنترل، سرکوب، یا جهت دهی نماید.

در اسلام رفتاری در انسان بایسته است که متاثر از عقل عملی باشدکه از آن به اخلاق فضیلتند تعبیر می­شود. برای آنکه انسان به کمال غائی و  خواسته­های خود درست یابد باید بر اساس این قوه رفتار نماید. یکی از چالش­هائی که انسان با آن رو به رو است چگونگی تنظیم احساسات خود و واکنش به احساسات اعضای خانواده است  که این مقوله در حیطه هوش هیجانی دسته بندی می­شود  از این رو بررسی تاثیر این موضوع در تحکیم بنیان خانواده بر اساس پارادایم اسلامی به افراد و به ویژه مشاوران خانواده کمک می­کند تا در آموزش افراد شیوه درست مطابق با مبانی اسلامی اتخاذ نمایند.    

پیرامون مساله هوش هیجانی نوشتارهای بسیاری ارائه شده است اما کمتر به بررسی تاثیر این هوش در خانواده و ا زآن مهم تر در باره تاثیر آن در تحکیم خانواده پرداخته شده است به عنوان نمونه مقالات ذیل به بحث درباره هوش هیجانی در خانواده می­پردازد:

1. رساله ارشد رابطه هوش هیجانی و عزت نفس با کارکرد خانواده دانشجو: فاطمه زارع، دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی ‌واحد مرودشت - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1393.

2.       تاثیر هوش هیجانی در بهداشت روانی خانواده ها، نرگس عیوضی. نشریه درمانگر » بهار 1384  شماره5.

فهرست منابع

1.  عقل دینی وهوش روانشناختی، میردریکوندی،رحیم،1398

2.  انگیزش وهیجان،شجاعی، محمدصادق،1391

3.  بررسی مولفه های هوش هیجانی درآموزه  های دینی، زیوری اطهر،محمدحسین،1395،نشریه سلامت

4.مدیریت هوش هیجانی در اخلاق فردی اجتماعی بارویکرد اسلامی،نهاردانی،حمید،1392،فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش  نامه اخلاق

5.  مولفه های هوش هیجانی از نگاه قران وروایات،مقاله

6.  رویکرد مدیریت هوش هیجانی در اسلام،مقاله



[1]. من لا یحضره الفقیه،  ج 3 ص 383 ح 4343.

[2]. نساء: 15

[3] . فروتن یعقوب، چالش های خانواده معاصر و نوگرایی با تاکید بر طلاق در فرآیند گذار جمعیتی، مسائل اجتماعی ایران (دانشگاه خوارزمی) زمستان 1392، دوره  4 شماره  2 ; از صفحه 105 تا صفحه 129 .

[4]. نهج البلاغه: خطبه 127

[5] . بقره: 187

صدق و کذب گزاره ها

نظریات و دیدگاه ها

مقدمه: در بحث فلسفه در عصر حاضر موضوعاتی که تا پیش از این از بدیهیات یا مقبولات فلسفی شمرده میشد دچار چالش هایی گشت که خود آنها به مسائل بنیادی در عصر حاضر بدل گشته است که فلسفه اسلامی را دچار چالشهای نویی نموده است. از آن دسته موضوعات میتوان به بحث از صدق و کذب گزارها اشاره نمود. در مورد این موضوع نظریات ذیل قابل بررسی است

نظریات

نظریه مطابقت:

 the corre spondence theory of truth

از هنگامه ارسطو به صورت مدون و به نظر به صورت غیر مدون پیش از وی در میان فلاسفه یونان تا به امروز مهم ترین نظریه درباب صدق، نظریه مطابقت بود که همچنان هم در بین بسیاری از اندیشمندان غربی و حکمای اسلامی پذیرفته است. اما این نظریه به سبب بعضی ایرادات در نزد فلاسفه غرب مقبولیت خود را از دست داده است

 نظریه انسجام:

 the coherence theory of truth

عقل گرایانی مثل لایب نیتز و برادلی نظریه ای را با عنوان مطرح نمودند که به سبب اشکالات فراوان مورد توجه قرار نگرفت

نظریه کارکرد گرای

the pragmatic theory of truth

 پس از اشکالات وارده به نظریه انسجام پراگماتیست ها «تئوری پراگماتیستی صدق» را عنوان نمودند که نظریه های کارگفت استین و بازی زبانی ویتگنشتاین از ان دسته است

این نظریات هم مقبولیت زیادی نیافت.

نظریه زیادگی اظهار صدق:

 the redundancy theory of truth

 به دلیل چالش های هریک از نظریات مذکور پیرامون صدق و کذب گزاره ها گروهی از اندیشمندان غربی به ویژه رمزی و استراوسون در صدد بر امدند که در پیرامون خود مفاهیم صدق و کذب تحلیل نمایند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که این مفاهیم در زبان فاقد معنا هستند و یا معانی آنها توصیفی نیستند. بلکه معنایی انسایی هستند که معادل «قبول کردن» و «موافق نمودن» است.

 به عبارت دیگر آنان با تحلیل مفاهیم صدق و کذب به نظریه های «زیادگی اظهار صدق» و «غیرتوصیفی صدق قائل شدند


تاریخ اصفهان

هرودوت می‌گوید: «مادها به شش قبیله تقسیم می‌شدند: بوسیان، پاراتاکنیان، استروخانیان، ایرانتیان، بودیان و مغ‌ها؛ قبل از آن که مادها به قدرت برسند و بر اریکهٔ قدرت بنشینند، در مقابل دولت آشور اتحادیه‌ای از قبایل را تشکیل داده بودند. این اتحادیه از شش قبیله تشکیل می‌شد که یکی از آن‌ها قبیلهٔ «پارتاکن» بودند که در حوالی اصفهان امروزی زندگی می‌کردند.

ظاهراً پارتاکنیان از دیگر مادها جدا می‌زیستند. عده‌ای به این باورند که واژهٔ «پارتیکن» مرکب از دو کلمهٔ «پارت» + «کان» به معنی مکان یا سرزمین پارتی بوده. گذشته از هرودوت دیگر مؤلفان باستان نیز از «پارتاکنا» یاد می‌کنند مارکوات صحیح‌ترین اشتقاق را بدست می‌دهد: «پارا - ایتا - کا» به معنی ناحیه‌ای که توسط رودی شسته شده باشد، مانند رودبار در فارسی کنونی.

عرب جاهلی و یهود

ما در اخبار سریانی و عبری گزارش‌هایی از یورش‌ها و تهاجمات اعراب عراق به جوامع یهودی را می‌یابیم که از «بابل» و اطراف آن گسترش یافتند تا اینکه از شمال «عانة» در رود فرات فراتر رفتند.

این یورش ها یهودیان را پریشان کرد و آنها این دو سرزمین را به سرزمینی تبدیل کردند که تحت کنترل و فتح آن قرار گرفتند تا اینکه مانند «وادی القری» نزدیک ظهور  اسلام شدند.

  آنها مجبور شدند سکونتگاه های خود را مستحکم کنند و اطراف آنها را با دیوارها محاصره کنند و برای محافظت از آنها شبانه روز، حتی در روزهای شنبه و تعطیلات یهودیان، نیروهایی تشکیل دهند که قانون یهودی کار در روز شنبه را ممنوع می کرد. خاخام ها به این نیروها اجازه حمل سلاح در روز شنبه را دادند. و تعطیلات به طوری که آنها برای دفاع از آن شهرک ها آماده شوند در هر لحظه که بادیه نشینان به آن حمله کنند، این احتمال وجود دارد که یهودیان را بکشد.

چوپانان یهودی که دام های خود را از سکونتگاه های خود به بیابان یا حومه سکونتگاه های خود می بردند مورد حملات بادیه نشینان قرار گرفتند و احشام آنها را ربودند. زنان و مردان اسیر شدند تا اینکه تعدادی از خاخام ها را دزدیدند و اسیر کردند. بنابراین، جوامع یهودی از بادیه نشینان بسیار می ترسیدند

شهر نهردعة Nehardea در سال 570 گاهشماری سلوکی منطبق با سال 259 میلادی مورد حمله قرار گرفت. چنانکه اخبار یهود می گوید، ارباب قبیله ای عرب به نام «پاپا بر نصر» papa Bar Nasr به آن هجوم آورد و آسیب زیادی به آن وارد کرد و برخی از مکان های آن را ویران کرد و عده ای از خاخام های آن از آنجا به سایر شهرک های یهودی گریختند. گریتز مورخ یهودی معتقد بود که این شاهزاده عرب مهاجم اوتاینا، پادشاه پالمیرا و شوهر ملکه الزوبا است. با این حال، شهرت پادشاهان الحیره در میان اعراب به «النصر»، نزدیکی الحیره به شهر «نهردعه» و ارتباط اعراب آن با جوامع یهودی ما را به این سمت سوق می دهد. فکر کنید مهاجم شاهزاده ای از شاهزادگان «النصر»، پادشاهان الحیره، که متحدان ایرانیان بودند، بوده است.