اشکال اساسی در این نظریه پردازی آن است که براساس روایات تاریخی و مذهبی خود مسیحیان و خود یهودیان، عامل حقیقی در رد حضرت عیسی مسیح (ع) و به باور مسیحیان مصلوب شدن وی یهودیان بوده اند، چگونه ممکن است این گروه که خواهان کشته شدن وی بوده اند باعث نجات مریم مجدلیه که همسر عیسی مسیح بوده شده اند و شجره عیسی را حفظ کرده اند و با تشکیل گروهی مخفی، وظیفه حمایت و حفاظت از فرزندان مسیح را برعهده می گیرند!؟
این اشکال به وجود میآید که که حواری دوازدهم حضرت عیسی چه می شود؟ اگر پاسخ داده شود آن یهودای اسخیوطی بوده است که عیسی را لو داده است و از جمع حواریون طرد شده است پاسخ آن است که عیسی فرد دیگری را به عنوان حواری جایگزین نموده یا برخی توبه یهودا را مطرح نموده اند با این وجود اگر مقصود از جام مقدس، مریم مجدلیه باشد متن کتاب مقدس نیز با این معنا سازگار نیست، چون چگونه او را بین دیگر حواریان گردانده است؟ واگر آن گونه که ادعا شده یکی از دلائل اطلاق جام به مریم مجدلیه این است که خون مسیح کنایه از دودمان وی است که از طریق نطفه در وی ریخته شده و نسل حضرت عیسی را از مریم مجدلیه است، پس از نوشیدن جام توسط دیگر حواریان چه چگونه توجیه میشود
برندان رابرتسون در کتاب شاهد ما، Our Witness شهادت ها و تجربیات مسیحیان LGBT+ را که امروزه با ایمان فعال و تأثیرگذار زندگی می کنند، جمع آوری کرده است.
وی مدعی است برخی از ایشان از کلیسا با طرد و به حاشیه رانده شدن مواجه شده اند. برخی از طریق آشتی دادن ایمان و تمایلات جنسی خود در کلیسا تحقق و برکت یافته اند. و برخی شاهد احیای بزرگ و پرباری هستند که روح القدس از طریق زندگی جامعه مسیحی دگرباشان جنسی به وجود می آورد.
وی مینویسد
با هزاران مسیحی LGBT+ در سراسر جهان ملاقات کردهاند و شاهد حرکت روحالقدس در عمیقترین راهها بودهاند. من از اینکه چه تعداد از رهبران مسیحی دست به دامن من شده اند تا به من بگویند که آنها نیز احساس کرده اند روح خدا آنها را تشویق می کند تا گام بردارند و افراد دگرباش جنسی+ را به عنوان اعضای وفادار کلیسای مسیح در آغوش بگیرند، شگفت زده شده ام. من مشاهده کردهام که جوامع در سرتاسر جهان به تأیید و پذیرش افراد دگرباش جنسی به عنوان بخشهای برابر و ضروری جوامع خود نزدیکتر و نزدیکتر شدهاند. و من احیای واقعی در میان جوامع مسیحی دگرباشان جنسی را دیده ام.اینها داستانهای ایمان، امید، عشق و زندگی، و گواهی بر کار جدید شگفت انگیز خدا در دنیای امروز ما هستند.
این نسخه منحصر به فرد DLT شامل تعدادی داستان از مسیحیان LGBT+ از بریتانیا و ایرلند است.
برندن رابرتسون Brandan Robertson یک رهبر فکری و مفسر مسیحی است که در تقاطع معنویت، تمایلات جنسی و تجدید اجتماعی کار می کند. او کشیش اصلی کلیسای مسیحی Missiongathering در سن دیگو، ایالات متحده آمریکا است.
اتباع احمد بصری به به فرازی از صلوات ضراب: “اللهم أعطه فی نفسه وذریته… وصلَّ على ولیک وولاة عهدک [عهده] والأئمة من ولده” برای اثبات مهدیین تمسک می کنند. و این دعای عام برای تمام شیعیان و بلکه امتی است که تحت رعایت و امر امامت حضرت حیات معنوی دارند و دعایی به جهت عافیت و سرور این جمع فلذا نه اختصاصی به فرزندان ان حضرت دارد و نه صفت خاصی برای انان ذکر شده است.
از قدیمی ترین منبعی که این دعا را ذکر کرده است مصباح المجتهد شیخ طوسی ره است که در سال 410هجری قمری آن را در بغداد نوشته است وی در مورد این دعا عنوان میکند: «دعاء آخر مروی عن صاحب الزمان علیه السلام، خرج إلى أبی الحسن الضراب الاصفهانی بمکة، بإسناد لم نذکره اختصارا» (مصباح المجتهد، ص 406) شیخ طوسی عنوان میکند این دعا را بدون بیان اسنادش برای اختصار ذکر کرده است. کتاب مصباح المتهجد سند ندارد؛ چرا که کتاب دعا بوده است و شیخ لزومی نمی دیده است که برای روایات سند نقل کند. همه ی روایات مصباح المتهجد، صحیح السند نیست، بلکه بسیاری از آنها ضعیف السند است، اما قانون تسامح در ادلّه ی سنن، همه ی آنها را صحیح السند میکند. مگر اینکه بدانیم بعضی از آنها جعل است یا فقها قبول ندارند.
ضراب اصفهانی در واقع یعقوب بن یوسف الضراب الغسانی است که شیخ در الغیبه داستان وی را به صورت مبسوط بیان داشته است (الغیبه، 273) ولی فرد شناخته شدهای نیست و در امامیه نه توثیق شده است و نه مردود شناخته شده است، سند حدیث وی در الغیبه به شکل ذیل است: «عَنْهُ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ الْأَشْعَرِیُّ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یُوسُفَ الضَّرَّابُ الْغَسَّانِیُّ فِی مُنْصَرَفِهِ مِنْ أَصْفَهَانَ قَالَ: حَجَجْتُ فِی سَنَةِ إِحْدَى وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ کُنْتُ مَعَ قَوْمٍ مُخَالِفِینَ مِنْ أَهْلِ بَلَدِنَا» بر این اساس وی در سال: 281 هجری با حضرت ملاقات باید داشته باشد و در این صورت شیخ طوسی که متولد 380 هجری و متوفی 460 است با وی سه طبقه اخلاف دارد.
«الحسین بن محمد ابن عمران بن أبی بکر الأشعری القمی»، و از مشایخ کلینی (258-329) است، که میتواند بدون واسطه از ضراب نقل خدیث داشته باشد و از افراد ثقه است (معجم الرجال خوئی، ج 7 ص 83).
«أَبِی الْحُسَیْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیِّ» نجاشی در مورد وی میگوید: «محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدی، أبو الحسین الکوفی: ساکن الری، یقال له محمد بن أبی عبد الله، کان ثقة، صحیح الحدیث، إلا أنه روى عن الضعفاء، وکان یقول بالجبر والتشبیه، وکان أبوه وجها، روى عنه أحمد بن محمد بن عیسى، له کتاب الجبر والاستطاعة» وی در سال: 322 هجری قمری فوت کرده است که در این صورت وی میتواند از حسین نقل حدیث کند. ولی تا شیخ طوسی ره یک طبقه فاصله دارد و وی نمیتواند مستقیم از ابی الحسین اسدی نقل روایت داشته باشد و باید دید طریق شیخ به ابی الحسین از کیست؟
سید بن طاووس در جمال الأسبوع این روایت را با اسنادش از جماعتی نقل کرده و ایشان نیز با اسنادشان به جد وی شیخ طوسی، نقل کردهاند که شیخ از حسین بن عبید الله، از محمد بن أحمد بن داود و التلعکبری که این دو از محمد بن علی الرازی، از آنچه در کتابش الشفاء والجلاء نقل کرده از أبی الحسین محمد بن جعفر الأسدی ، عن الحسین بن محمد بن عامر الأشعری القمی عن یعقوب بن یوسف الضراب الغسانی آورده اند: «أَخْبَرَنِی الْجَمَاعَةُ الَّذِینَ قَدَّمْتُ ذِکْرَهُمْ فِی عِدَّةِ مَوَاضِعَ بِإِسْنَادِهِمْ إِلَى جَدِّی أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ أَخْبَرَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ وَ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُکْبَرِیِّ قَالا أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الرَّازِیُّ الْخَضِیبُ الْإِیَادِیُّ فِیمَا رَوَاهُ فِی کِتَابِهِ کِتَابِ الشِّفَاءِ وَ الْجِلَاءِ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ الْأَشْعَرِیُّ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یُوسُفَ الضَّرَّابُ الْغَسَّانِیُّ فِی مُنْصَرَفِهِ مِنْ أَصْفَهَانَ» (جمال الأسبوع ، 495)
بر این اساس طریق شیخ طوسی ره به ابو الحسین اسدی از کتاب الشفاء والجلاء أحمد بن علی أبو العباس است که نجاشی درباره أحمد بن علی أبو العباس میگوید: «الرازی الخضیب الایادی، قال أصحابنا: لم یکن بذاک، وقیل: فیه غلو وترفع ، وله کتاب الشفاء والجلاء فی الغیبة ، وکتاب الفرائض ، وکتاب الاداب. أخبرنا محمد بن محمد عن محمد بن أحمد بن داود عنه بکتبه» (رجال نجاشی، ص 97) که بر این اساس وی در نقل حدیث ضعیف است و خود شیخ درباره وی مشابه این سخن را تکرار میکند: «أحمد بن علی الخضیب الإیادی، یکنى أبا العباس، وقیل: أبا علی الرازی، لم یکن بذاک الثقة فی الحدیث، ومتهم بالغلو، و له کتاب الشفاء و الجلاء فی الغیبة- حسنٌ- کتاب الفرائض، کتاب الآداب. أخبرنا بهما: الحسین بن عبید الله، عن محمد بن أحمد بن داود، و هارون بن موسى التلعکبری، جمیعا عنه» (الفهرست، ص 76). و شیخ در رجال خود او را در مورد کسی که از او روایت نمیکنند آورده است: «أحمد بن علی أبو العباس الرازی الخضیب الإیادی، متهم بالغلو» (رجال طوسی، ص 455) در حالی که خود از وی در الغیبه نقل روایت کرده است و طریق خود به کتاب ایادی بیان میکند. و ابن غضائری وی را ضعیف شمرده است و گفته است: «أحمد بن علی أبو العباس الرازی، صاحب الشفاء و الجلاء، کان ضعیفا و حدثنی أبی- رحمه الله- أنه کان فی مذهبه ارتفاع، و حدیثه یعرف تارة، و ینکر أخرى» (رجال غضائری، ). محقق خوئی در مورد وی میگوید: «طریق الشیخ إلیه صحیح» (معجم رجال، ج 2 ص 163) این به آن معنا است که محمد بن أحمد بن داود، و هارون بن موسى التلعکبری از نظر آقای خوئی صحیح هستند. از این رو طریق شیخ به وی صحیح است ولی از جهت آنکه ایادی متهم به ضعف و عدم وثاقت در آن مناقشه وجود دارد هرچند میتوان گفت شیخ از طریق دیگری نیز میتواند به ابو الحسین اسدی متصل باشد زیرا تنها یک طبقه با وی اختلاف داشته است امّا این طریق ثابت نیست اما درباره کتاب ایادی که، گاه الشفاء و الجلاء و گاه الجلاء والشفاء ذکر شده باید گفت این کتاب از مصادر کتابهاى حدیثى، کلامى و دعایىِ بسیارى است، مانند: الغیبةى شیخ طوسى و..است[1] و انتساب آن به خضیبایادى، معروف است. ابن شهر آشوب در مناقب آل أبى طالب، بدون اشاره به نام مؤلّف، چند بار از آن نقل کرده است ولی افندى اصفهانى، آن را در شمار تألیفاتى ذکر کرده که مؤلّفشان ناشناخته است؟ (ریاض العلماء، ج 1، ص 49) در اینصورت در انتساب این کتاب به ایادی نیز مناقشه وجود دارد.
[1]. موضوع کتاب الشفاء و الجلاء، به تصریح اکثر کتابشناسان متقدّم- مانند: نجاشى، شیخ طوسى، ابن شهر آشوب و علّامه حلّى-، در زمینه غیبت امام دوازدهم است و آن را کتابى نیکو در این زمینه دانستهاند. زارشها و روایتهایى که از آن کتاب، نقل شده در باره موضوعاتى است از این دست: ملاقاتهایى با امام زمان علیه السلام در دوره غیبت کبرا، فضائل ائمه علیهم السلام- همچون: آگاهى پیشین امام على علیه السلام از خیانت ابو موسى اشعرى، مهریه فاطمه زهرا علیها السلام، و آگاهى امام رضا علیه السلام از امور غیبى و زبانهاى مختلف-، گفتگو در باره جانشین امام رضا علیه السلام، کیفیت صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام، لزوم قصد در صحّت طلاق، و تحریم ازدواج خواهر (تاریخ حدیث شیعه در سده هاى چهارم تا هفتم هجرى، ص 227).
یهودیت (به عبری: יַהֲדוּת) یک دین ابراهیمی، و مدعی توحید و قومی است که شامل سنت و تمدن جمعی مذهبی، فرهنگی و قانونی قوم یهود است. ریشه آن به عنوان یک دین سازمان یافته در خاورمیانه در عصر برنز است. دین شناسان بر این باورند که یهودیت مدرن در اواخر قرن ششم قبل از میلاد از یهوه، دین اسرائیل باستان و یهودا تکامل یافته است، و بنابراین به عنوان یکی از قدیمی ترین ادیان توحیدی شناخته می شود. یهودیان مذهبی، یهودیت را بیان عهدی می دانند که خداوند با بنی اسرائیل، یعنی اجدادشان، بسته است. مجموعه وسیعی از متون، اعمال، مواضع الهیاتی و اشکال سازمان را در بر می گیرد.
تورات قسمتی از متن بزرگتر است که به نام تنخ شناخته می شود. تناخ همچنین برای دانشمندان سکولار دین به عنوان کتاب مقدس عبری و برای مسیحیان به عنوان "عهد عتیق" شناخته می شود. سنت شفاهی تکمیلی تورات با متون بعدی مانند میدراش و تلمود نشان داده شده است. کلمه عبری تورات می تواند به معنای «آموزش»، «قانون» یا «آموزش» باشد، اگرچه «تورات» همچنین می تواند به عنوان یک اصطلاح کلی استفاده شود که به هر متن یهودی اشاره دارد که پنج کتاب اصلی را بسط یا توضیح دهد. تورات که نمایانگر هسته سنت معنوی و دینی یهود است، اصطلاح و مجموعهای از آموزههاست که صراحتاً خود را به عنوان شامل حداقل هفتاد وجه و تفسیر بالقوه نامحدود میدانند. مستشرقین بر این باور هستند متون، سنت ها و ارزش های یهودیت به شدت بر ادیان ابراهیمی بعدی، از جمله مسیحیت و اسلام تأثیر گذاشت، همچننی ایاشن بر این باور هستند عبرییسم، مانند هلنییسم، از طریق تأثیر آن به عنوان عنصر زمینه اصلی مسیحیت اولیه، نقش اساسی در شکل گیری تمدن غرب ایفا کرد.
در یهودیت، جنبشهای دینی گوناگونی وجود دارد که بیشتر آنها از یهودیت خاخامی برخاستهاند، که معتقد است خداوند قوانین و احکام خود را در کوه سینا به موسی نازل کرده است. تورات شفاهی. از نظر تاریخی، تمام یا بخشی از این ادعا توسط گروههای مختلف مانند صدوقیان و یهودیت هلنیستی در طول دوره معبد دوم، کارائیتها در دوره قرون وسطی اولیه و متاخر به چالش کشیده شد. و در میان بخشهایی از فرقههای غیر ارتدوکس مدرن. برخی از شاخههای مدرن یهودیت مانند یهودیت انسانگرا ممکن است سکولار یا غیر خداباور در نظر گرفته شوند. امروزه بزرگترین جنبش های مذهبی یهودیان یهودیت ارتدوکس (یهودیت هاردی و یهودیت ارتدوکس مدرن)، یهودیت محافظه کار و یهودیت اصلاحی هستند. منابع اصلی تفاوت بین این گروهها رویکردهای آنها به هالاخا (قانون یهودی)، اعتبار سنت خاخامها، و اهمیت دولت اسرائیل است. یهودیت ارتدکس معتقد است که تورات و هالاخا در منشأ الهی، ابدی و غیرقابل تغییر هستند و باید به شدت از آنها پیروی کرد. یهودیت محافظه کار و اصلاح طلب لیبرال تر هستند و یهودیت محافظه کار معمولاً تفسیر سنتی تری از الزامات یهودیت را نسبت به یهودیت اصلاحی ترویج می کندیک موضع معمول اصلاحات این است که هلاخا باید به عنوان مجموعه ای از دستورالعمل های کلی در نظر گرفته شود تا به عنوان مجموعه ای از محدودیت ها و تعهداتی که رعایت آنها برای همه یهودیان لازم استاز لحاظ تاریخی، دادگاه های ویژه هلاخا را اجرا می کردند. امروزه، این دادگاه ها هنوز وجود دارند، اما عمل یهودیت عمدتاً داوطلبانه است. اختیار در امور کلامی و حقوقی به شخص یا سازمانی اختصاص ندارد، بلکه به متون مقدس و حاخام ها و علمای تفسیر کننده آنها واگذار شده است.
محققان در طول تاریخ یهود فرمولبندیهای متعددی از اصول اصلی یهودیت ارائه کردهاند که همگی با انتقاداتی مواجه شدهاند. یوسف فلاوی (37 -100 میلادی) مورخ باستانی بر اعمال و آداب و رسوم به جای اعتقادات مذهبی تأکید میکرد، و ارتداد را با عدم رعایت هلاخا مرتبط میدانست و معتقد بود که الزامات گرویدن به یهودیت شامل ختنه و پیروی از آداب و رسوم سنتی است.
قدیمیترین نمونههای اعتقادی غیرخاخامیها، تحت تأثیر اسلام، توسط شخصیت قرن دوازدهم یهودا بن الیاس حداسی[1]، تدوین شد:
1) خداوند خالق همه مخلوقات است. (2) او پیشامد است و هیچ همتا و شریکی ندارد. (3) تمام جهان آفریده شده است. (4) خداوند موسی و سایر انبیا را در قانون کتاب مقدس فراخواند. (5) شریعت موسی به تنهایی صادق است. (6) دانستن زبان کتاب مقدس یک وظیفه دینی است. (7) معبد اورشلیم کاخ فرمانروای جهان است. (8) اعتقاد به معاد همزمان با ظهور مسیح (9) قضاوت نهایی؛ (10) قصاص.
اما محبوب ترین فرمول سیزده اصل ایمانی ابن میمون است که در قرن 12 توسعه یافت. به گفته میمونید، هر یهودی که حتی یکی از این اصول را رد کند مرتد و بدعت گذار محسوب می شود. دانشمندان یهودی اصلاحی دیدگاههایی دارند که از جهات مختلف با اصول میمونید متفاوت است. بنابراین، در یهودیت اصلاحی تنها پنج اصل اول تایید شده است.
1- من با ایمان کامل معتقدم که آفریدگار، خالق و راهنمای هر چیزی است که آفریده شده است. او به تنهایی همه چیز را ساخته، می سازد و خواهد ساخت.
2- من با ایمان کامل معتقدم که آفریدگار، یکی است، و هیچ وحدتی مانند او وجود ندارد، و تنها او خدای ما است، که بود، و هست، و خواهد بود.
3- من با ایمان کامل معتقدم که آفریدگار، جسمی ندارد، و او از تمام خصوصیات مادّه مبرا است، و هیچ قیاس (فیزیکی) با او نمی توان داشت.
4- من با ایمان کامل معتقدم که آفریدگار، اولین و آخرین است.
5- من با ایمان کامل معتقدم که برای خالق، و تنها برای او، دعا کردن صحیح است، و دعا کردن به هیچ موجودی غیر از او صحیح نیست.
6- من با ایمان کامل معتقدم که تمام سخنان انبیا حق است.
7- من با ایمان کامل معتقدم که نبوت معلم ما موسی علیه السلام صادق بود و او رئیس پیامبران بود، اعم از پیشینیان و پیروانش.
8- من با ایمان کامل معتقدم تمام توراتی که اکنون در اختیار ماست همان است که به معلم ما موسی علیه السلام داده شده است.
9- من با ایمان کامل ایمان دارم که این تورات مبادله نخواهد شد و هرگز تورات دیگری از خالق وجود نخواهد داشت.
10- من با ایمان کامل معتقدم که آفریدگار، نام مبارک او، همه اعمال انسانها و همه افکار آنها را می داند، همانطور که نوشته شده است: "که قلب همه آنها را ساخت و همه اعمال آنها را درک کرد" (مزامیر 33: 15).
11- من با ایمان کامل ایمان دارم که خالق، نام مبارک او، به کسانی که احکام او را نگاه می دارند، پاداش می دهد و کسانی را که از آنها تخطی می کنند مجازات می کند.
12- من با ایمان کامل به آمدن مسیح ایمان دارم. و اگرچه ممکن است درنگ کند، اما من هر روز منتظر آمدنش هستم.
13- من با ایمان کامل ایمان دارم که زنده شدن مردگان در زمانی که خالق را خشنود خواهد کرد، مبارک باد، و ذکر او تا ابدالاباد عالی خواهد بود.
اصول ابن میمون در طول چند قرن بعد تا حد زیادی نادیده گرفته شد. بعدها دو بیان مجدد شاعرانه از این اصول در بسیاری از مناجات یهودی ادغام شد،که منجر به پذیرش تقریباً جهانی آنها شد. امّا در "زمان ابن میمون فهرست اصول او توسط حسدایی کرسکاس (חסדאי קרשקש) متولد سال ۱۳۴۰ میلادی، در بارسلونا، کاتالونیا؛ فیلسوف، متکلم، سیاستمدار و آموزگار هلاخا شریعت یهود و جوزف آلبو یوسف آلبو(عبری: יוסף אלבו) فیلسوف و خاخام یهودی در اواخر قرن چهاردهم و اوایل قرن پانزدهم میلادی نویسنده سفر هاعیقاریم("کتاب اصول") مورد انتقاد قرار گرفت. آلبو و رابعام[2] استدلال کردند که اصول ابن میمون حاوی موارد بسیار زیادی است که اگرچه درست است، اما اصول اعتقادی نیست
[1]. محقق، جنجالی و دعانویس یهودی کارائی بود که در اواسط قرن دوازدهم در قسطنطنیه شکوفا شد. او را با نام مستعار «ها-ابل» میشناختند که به معنای «سوگوار صهیون» است.
[2]. آبراهام بن دیوید (حدود 1125 - 27 نوامبر 1198) که با مخفف رابعام بن دیوید نیز شناخته می شود، خاخام پرووانسی، مفسر مهم تلمود، بود. و به عنوان پدر کابالا و یکی از حلقه های کلیدی در زنجیره عرفای یهودی شناخته می شود.
متوفی اواسط تا اواخر دهه 50 پیش از میلاد شاعر اپیکوریایی اواخر دوره جمهوری روم بود. شعر شش کتابی لاتین او De rerum natura (به اختصار DRN) که به طور متفاوت در مورد ماهیت اشیا و در مورد طبیعت جهان ترجمه شده است، تقریباً دست نخورده باقی مانده است، اگرچه این بحث وجود دارد که آیا او زندگی کرده است تا سنگ تمام بگذارد. لوکرتیوس علاوه بر اینکه شخصیتی پیشرو در تاریخ شعر فلسفی است، منبع اصلی اطلاعات ما در مورد فیزیک اپیکوری، موضوع رسمی شعر او نیز بوده است.
لوکرتیوس استدلال خود را در شش کتاب توزیع کرد که هر کدام را با مقدمه ای بسیار صیقلی آغاز کردند. کتابهای اول و دوم اصول اصلی جهان اتمی را تثبیت میکنند، نظریههای رقیب فیلسوفان کیهانی ماقبل سقراط، هراکلیتوس، امپدوکلس و آناکساگوراس را رد میکنند و به طور پنهانی رواقیها را مورد حمله قرار میدهند، مکتبی از اخلاقگرایان که با اپیکور رقابت میکنند. کتاب سوم ساختار اتمی و فناپذیری روح را نشان میدهد و با موعظهای پیروزمندانه با مضمون «مرگ برای ما چیزی نیست» به پایان میرسد. کتاب چهارم مکانیسم ادراک حسی، فکر، و برخی عملکردهای بدنی را توصیف می کند و اشتیاق جنسی را محکوم می کند. کتاب پنجم خلقت و کار این جهان و اجرام آسمانی و تکامل زندگی و جامعه بشری را شرح می دهد. کتاب ششم پدیده های قابل توجه زمین و آسمان - به ویژه رعد و برق و رعد و برق را توضیح می دهد. شعر با توصیف طاعون در آتن پایان می یابد، تصویری غم انگیز از مرگ در تضاد با تصویر بهار و تولد در فراخوانی به زهره، که با آن آغاز می شود.
1- هیچ چیز از هیچ آفریده نمی شود یا قابل تقلیل به هیچ نیست. جهان دارای وسعت نامتناهی از فضای خالی (یا باطل) و تعداد نامتناهی ذرات غیرقابل تقلیل ماده (یا اتم) است - اگرچه انواع آنها محدود است (به اتمیسم مراجعه کنید). اتم ها فقط از نظر شکل، اندازه و وزن متفاوت هستند و به طرز غیر قابل نفوذی سخت، تغییرناپذیر، همیشگی و حد تقسیم فیزیکی هستند. آنها از حداقل قطعات یا واحدهای جدانشدنی تشکیل شده اند. اتم های بزرگتر چنین قطعات بیشتری دارند، اما حتی اتم های بزرگتر کوچک هستند. همه اتم ها برای همیشه در فضای بینهایت به سمت پایین حرکت می کردند و اگر گاهی به یک درجه منحرف نمی شدند هرگز با هم برخورد نمی کردند و سیستم های اتمی را تشکیل می دادند. به خاطر این انحرافات نامشخص، ایجاد کثرت بی نهایت جهان است. آنها همچنین زنجیره علّی را قطع می کنند و بنابراین فضایی را برای اراده آزاد باز می کنند. همه چیزها در نهایت سیستمهایی از اتمهای متحرک هستند که با فواصل کوچکتر یا بزرگتر از فضای خالی از هم جدا شدهاند، که بر اساس شکلهایشان کم و بیش به هم متصل میشوند. همه سیستم ها قابل تقسیم و در نتیجه فناپذیر هستند (به جز خدایان)، و همه تغییرات از نظر جمع، تفریق یا بازآرایی اتم های بدون تغییر قابل توضیح هستند.
2- روح از اتمهای بسیار ظریف ساخته شده است و دارای دو بخش به هم پیوسته است: آنیما که در سراسر بدن توزیع می شود که عامل ایجاد حس است و آنیموس در سینه، یعنی آگاهی مرکزی. روح با بدن متولد می شود و رشد می کند و در هنگام مرگ مانند دود از بین می رود.
3- اگر چه خدایان وجود دارند، آنها نه جهان را ساخته اند و نه دستکاری می کنند. آنها به عنوان سیستمهایی از اتمهای بسیار خوب، از راه دور زندگی میکنند، بیتوجه به امور انسانی، نمونههایی برای انسانها از زندگی ایدهآل با خوشبختی کامل (عدم ترس ذهنی، آشفتگی عاطفی، و درد جسمانی).
4- انسان ها با ادراک حسی می شناسند و بر اساس قواعد خاصی با عقل استدلال می کنند. اگرچه حواس خطاناپذیر هستند، اما عقل می تواند استنتاج های نادرستی انجام دهد. اجسام را می توان دید زیرا از سطح لایه های خود ترشح می کنند که همان طور که بو به بینی برخورد می کند به چشم ضربه می زند. اتم های مجزا در اصل نامحسوس هستند و هیچ بخش قابل تخلیه ندارند. حواس خواص و حوادث اجسام را درک می کنند; عقل اتم ها و خلأ را استنباط می کند که دومی برای توضیح حرکت ادراک شده اجسام وجود دارد.
5- انسان ها به طور طبیعی به دنبال لذت هستند و از درد دوری می کنند. هدف آنها باید طوری باشد که زندگی خود را به گونه ای اداره کنند که در حد تعادل حداکثر لذت و کمترین درد را بدست آورند. آنها تنها در صورتی در این امر موفق خواهند بود که بتوانند از طریق فلسفه بر ترس از مرگ و از خدایان غلبه کنند.